جناب آقای داریوش سجادی عزیز و محترم،
با عرض سلام
مقالهتان در سایت انتخاب را خواندم. از آنجائی که اختلاف نظر اینجانب با شما به بیش از یک پاراگراف و چند جمله میرسید تصمیم گرفتم به تک تک موارد اشاره کنم. متنی که با جوهر سیاه در زیر آمده از شماست و آنچه نظر من بوده به نوشتار سرکار با جوهر آبیرنگ بلافاصله بعد از هرکدام از موارد اختلاف (وبعضا مشابهت فکری) درج شده. از آنجا که مقالههای شما بسیار بلند هستند و خوانندگان عصر اینترنت و چت حال و حوصله خواندن متنهای بلند را ندارند، سعی کردم تا حد امکان نظراتم را فشرده بیان کنم. درهر حال از خیر شکستن مطلب زیر به دو یا سه پست مختلف گذشتم تا اگر کسی خواست لینکی به آن بدهد و یا آن را در جائی نقل کند کار دنبال کنندگان مطلب راحتتر باشد.
در ضمن اگر نیشی و کنایه ای در مطلب من هست، به شخص شما نیست، بلکه به آن طرز تفکر است.
با تشکر و تقدیم احترام
ققنوس
---------------------------------------------
بانوانی که در مخالفت خود با برخورد با پديده بدحجابی متوسل به عرصه خصوصی بودن اين امر و حق مالکيت انحصاری بر تن خود می شوند از اساس دچار خلط مفاهيم اند.
چنين استدلالی چنانچه در مخالفت با قانون کشف حجاب اجباری دوران رضا شاه بکار گرفته می شد، کاملاً قابل دفاع بود. چرا که حکومت در آن مقطع از موضعی مستبدانه به نقض آشکار عرصه خصوصی زنان اقدام کرده و بی شرمانه به بدن زنان دست درازی کرده بود که:
شما حق نداريد مانع از لذت بصری بردن مردان از بدن خود در سطح شهر شويد و با توسل به زور، خصوصی ترين حوزه زنان که بدن شان بود را بنفع لذت بصری مرد وارد سپهرعلنی جامعه می کرد. (تا جائی که در اسناد تاریخی مستند و مستدل است حکومت رضا شاه هیچگاه نخواست حجاب را از سر زنان بردارد تا باعث «لذت بصری مردان» آنگونه که شما گفتهاید شود. در آنچه روز ۱۷ دی که روز کشف حجاب بود هم صادر شده از چنین قصدی صحبت به میان نیامده. منبع حرفی که میزنید کدام است؟)اما اکنون نمی توان اصرار حکومت بر ضرورت پوشش بدن زنان در سطح جامعه را تضييع حق مالکيت انحصاری زن بر بدن اش تلقی کرد.
همه حرف حکومت در چنين رويکردی آن است که زنان اجازه ندارند حق جامعه و سلامت اخلاقی جامعه را از طريق بدن نمائی و جلوه گری تضييع کنند.
اکنون جای اين پرسش مطرح است که چرا بدحجابی و بدن نمائی جلوه گرانه در عرصه علنی جامعه تضييع حق و سلامت اجتماع است؟
در هفته آغازين طرح سلامت اجتماعی نيروی انتظامی که اختصاص به برخورد با زنان بدحجاب در جامعه داشت راديو بی بی سی اقدام به تهيه ميزگردی با موافقان و مخالفان اين طرح کرد و در آن برنامه يکی از دختران شرکت کننده که مخالف برخورد با بدحجابی بود با هيجان و عصبانيت می گفت:
من نمی خواهم به زور بروم بهشت. به دولت چه ربطی دارد که می خواهد من و امثال من را که مايليم از حق انتخاب آزادنه پوشش استفاده کنيم به اجبار به بهشت ببرد! بدن من تعلق به عرصه خصوصی من دارد و هيچکس حق ندارد برای آن تعيين تکليف کند. (برداشت من از «لااکراه فیالدین» همین است).
مشابه استدلال اين دختر خانم عصبانی، بتناوب و با ادبياتی متفاوت از زبان مخالفين برخورد با بدحجابی طی سال های بعد از انقلاب در ايران بارها مطرح شده.
اما آيا چنين پرسشی منطقاً محلی از اعراب دارد.
آيا واقعاً بدن انسان و نوع شيوه دست بردن در آن تعلق به عرصه خصوصی دارد؟
ظاهراً قائلين به اين اصل التفاتی به مفهوم عرصه خصوصی ندارند.
عرصه خصوصی جائی است که سود و زيان ناشی از فعل ارادی انسان تعلق انحصاری به وی داشته باشد(آقای سجادی عزیز، هیچ کاری در عرصه اعمالی که انسان انجام میدهد را نمیتوانید بیابید که سود و زیان ناشی از آن کار«تعلق انحصاری» به وی داشته باشد، مگر اینکه چنین انسانی از کودکی در وسط جزیرهای دورافتاده بزرگ شده باشد و هیچگونه ارتباطی با جهان خارج آن نداشته باشد. این چه تعریف عرصه خصوصی است که بیان فرمودهاید؟ انسان در جامعه با دیگر انسانهای اطراف خود تعامل دارد. کدام کار انسان است که بر روی دیگرانی که در اطراف او هستندتاثیری نداشته باشد؟ خیر قربان، «عرصه خصوصی» جائی است که «قانون» برای انسانها مشخص میکند و دور آنها را یک خط فرضی میکشد و به تمام نهادهای اجتماعی و انتظامی گوشزد میکند که حق عبور و گذر از این خط فرضی را ندارید مگر به صلاحدید و صوابدید یا قانون و یا همان فرد خاص. عرصه خصوصی انسانها در هند با تایلند با فرانسه با آلمان با موزامبیک با مصر با آمریکا فرق اساسی دارد. عرصه خصوصی را قانون باید تعیین کند).
با توجه به مفهوم عرصه خصوصی اينک منطق استدلال هائی از اين دست که تن انسان مُلک طلق انسان است مشابه آن است که در عصر آپارتمان نشينی صاحب آپارتمان در مجتمع خود با اتکای بر اصل: چهارديواری، اختياری بخواهد محل سکونت خود را آتش بزند! (اگر تن انسان ملک طلق وی نیست، پس هیچکس حق آن را ندارد که به تصمیم خود به جبهههای جنگ برود چون باید از دیگر اعضای جامعه رخصت انجام چنین کاری را بخواهد! سهل است که دیگر برای انجام هر کار بزرگ یا کوچکی همه باید دور بیافتند از دیگران رخصت و حلالیت بطلبند. )
طبعاً چنين منطقی را نمی توان ناظر بر حق آزادنه انتخاب در عرصه خصوصی دانست چرا که خسارات ناشی از چنان فعل اختياری تعلق صرف به عامل حريق نداشته و حق اجتماع را نيز به خطر می اندازد.چنين استدلالی بمثابه آن است که عناصر تروريست انتحاری، انفجار بدن خود در عرصه جامعه را با حق انتخاب آزادانه و دلبخواهانه از بدن خود توجيه کنند! (توجه فرمودید که برای اثبات «حجاب» ناچار شدید به انکار آن چیزی بپردازید که حکومت ایران آن را تشویق و انجام دهندگانش را «شهید» مینامد؟ برادر من قرار نیست که شما برای اثبات یک دستمال قیصریه را به آتش بکشید. سوی دیگر گسترش بحث حجاب به انتحاری میتواند اثبات حق ایران برای تکنولوژی هستهای با توجه به توانائی تولید دوچرخه در کشور باشد! چرا مفهوم ساده را بیخودی تعمیم میدهید؟)
قائلين تعلق پوشش دلبخواهانه به حوزه خصوصی کمتر به اين نکته توجه می کنند که اساساً مفهوم حوزه خصوصی تعلق به دولت مدرن دارد و اين مفهوم بمنظور حفظ و صيانت از حوزه عمومی وضع شد تا با اتکای آن مانع از عمل دلبخواهانه شهروندان در عرصه عمومی شوند و ايشان و عمل دلبخواهانه ايشان را تا پشت مرزهای حوزه خصوصی به عقب برانند.(کاملا با آنچه در این جمله گفتهاید موافق هستم)
بر مبنای همين تعلق مفهوم حوزه خصوصی به پديده دولت مدرن است که می بينيم ورای الزامات دولت مدرن، چنان مفهومی (حوزه خصوصی) در مبانی انديشگی دينی از اساس فاقد موضوعيت و اعتبار است. (یعنی در دین حوزه خصوصی نداریم؟ پس حدیث «الناس مسلطون علی اموالهم و انفسهم» چه میگوید؟ پس داستان آن درخت خرما که صاحب خانه به طرف نفروخته بود و برای خریدار خانه مزاحمت ایجاد کرده بود و شخص پیامبر دستور دادند که درخت را ببر و بیانداز بیرون نیز نشانگر حوزه خصوصی نیست؟ حال اگر من بعنوان یک انسان خواهان چیزی بنام حوزه خصوصی باشم چون در دین نیست خلاف است؟ همین اینترنت و کامپیوتری که من و شما استفاده میکنیم هم در دین نیست، پس خلاف است؟ موضوعیت و اعتبار ندارد؟)
در انديشه دينی از آنجا که انسان موجودی امانت دار فرض شده حتی در خصوصی ترين حوزه ها نيز حق تصرف و مالکيت و عمل دلبخواهانه بر تن خود را ندارد.(یعنی چون من باید تن خود را سالم به پروردگاری که آن را به من امانت داده برگردانم پس حق هیچ آسیبی به آن را ندارم، بله؟ آنوقت پس چرا در حکومت دینی ما سیگار را خود دولت تولید میکند و در اختیار من میگذارد؟ مگر سیگار به بدن آسیب نمیرساند؟)
بر همين اساس است که مشاهده می شود خودکشی در اسلام منع شده. طبعاً قائلين به حوزه خصوصی می پذيرند اقدام به خودکشی بديهی ترين حق انسان جهان مدرن در حوزه خصوصی می تواند معنا شود (اما به دلائل زیادی چنین «معنا»ئی برداشت نمیشود. خودکشی مختص آدمهای مریض دانسته می شود و از آنجا که این آدمها آنقدر مریض هستند که بد و خوب خود را تشخیص نمیدهند، پس «حق» این را که ناظر بر جان خود باشند ندارند و باید تحت مراقبت و درمان قرار گیرند). اما در عرف دينی انسان حتی مالک انحصاری تن خود نيز نيست تا بتواند خودسرانه در آن تصرف کند. جميع موجوديت انسان در چنان منظومه ای با اتکای بر مبحث آخرت گرائی «امانتی» فرض شده که عنصر امين موظف است مطابق منويات مالک اصلی در آن تصرف کند و پاداش امانت داری يا جزای خيانت در امانت خود را نيز در آخرتی وعده داده شده، دريافت کند.
تنها نکته حائز اهميت در تفاوت حوزه عمومی و حوزه خصوصی آن است که فعل ارادی انسان در حوزه خصوصی ولو آنکه عملی خطا باشد به حکومت حق برخورد مجرمانه را نمی دهد.
به همين دليل است که مصداقاً شهروند در دولت مدرن اسلامی نمی تواند در حوزه عمومی شُرب خمر کند چرا که قانون چنان فعلی را درست يا غلط به مصداق جريحه دار کردن افکار عمومی و اخلال در نظم جامعه، ذيل افعال مجرمانه تعريف کرده و با آن برخورد قانونی می کند. اما همين شهروند اين فرصت و اختيار را دارد تا در حوزه خصوصی اش شُرب خمر کند. (لطفا بفرمائید که در کجای ایران امکان این هست که آن «شهروند» ساکن «دولت مدرن اسلامی» سرکار در مثلا خانهاش مشروب بخورد؟ یعنی اگر مثلا این حقیر آمده و چند لیتری شراب در زیرزمین خانهاش انداخته و خودش و فقط خودش شبها یک پیاله از آن نجسی می خورد و بعد در عوالم مستی سر خود را بر بالین میگذارد و نه به کسی از آن شراب میدهد و نه مستی شبانگاهیاش مشکلی برای کار روزانهاش ایجاد میکند، در صورتی که کلانتری و مسجد محل و بسیج و امثالهم یقین به چنین امری پیدا کردندحق دخالت در امر من را ندارند؟ دستگیر نباید بشوم؟ شلاق نباید بخورم؟ اگر چنین است من شخصا در انتخابات بعدی به شخص شما رای می دهم چه کاندید باشید چه نباشید).
اين بمعنای آن نيست که شرب خمر در جلوت مذموم است و در خلوت ممدوح بلکه بدين معناست که تبعات شرب خمر در حوزه خصوصی در کانتکست گناه تعريف می شود که برخوردار از جزای اخروی است و حکومت فاقد صلاحيت جهت ورود به چنين عرصه ای است.(بالاخره ما نفهمیدیم که مذهب قائل به حریم خصوصی هست یا نه؟ در بالا «حوزه خصوصی» را در مبانی انديشگی دينی از اساس فاقد موضوعيت و اعتبار دانستهاید و الان میگوئید حکومت فاقد صلاحیت جهت ورود به چنین عرصهای است؟ لطفا قدری توضیح بدهید). شان حکومت صرفاً ورود به حوزه تخلفات و جرائم اجتماعی است.
بر اين اساس می توان منشاء استدلال حق عمل دلبخواهانه در حوزه خصوصی را منبعث از نگاه مالکانه انسان به خود و جهان بيرونی تلقی کرد.
نرون پادشاه سفاک رم باستان نمونه برجسته ای از آفت نگاه مالکانه انسان به حوزه عمومی بود تا آنجا که دستور آتش زدن شهر رم با همه سکنه آن را داد تا بتواند از ايوان کاخ اش برای نقاشی «رم در آتش» سوژه ای زنده و طبيعی داشته باشد. (البته همانگونه که مستحضر هستید فقط نرون نبود که خلقالله را کشت تا «حال» کند و وارد «صفا»ی روحی گردد. بسیاری از کشیشان قرون وسطی و نیز عالمان مذهبی اکثر مذاهب مردم پیرو خودشان را «ملکطلق» خود میدانستند و هرکاری که میخواستند با ایشان میکردند).
توسل دختران بدحجاب برای توجيه نوع پوشش دلبخواهانه خود در سطح شهر به مفهوم حريم خصوصی مشابه نوع نگاه مالکانه نرون به حريم عمومی است (برای قویتر کردن استدلال خود آیا بهتر نبود از «هیتلر» یا «صدام حسین» مثال میآوردید؟ آخر یک خانم جوان معمولا درکی از رم باستان و امپراطوران سفاک آن ندارد. عوضش تا دلتان بخواهد نمونههای زنده دور و بر خویش دیده. تاریخ معاصر هم قدری بلد است. شما که میخواهید بدحجابی و بی حجابی را به خونخواران و سفاکان عالم بچسبانید، چرا به یکی نمیچسبانیدش که برای دخترک قابل درک تر باشد؟ حالا طفلک باید کلی برود و کتاب بخواند و ببیند که نرون که بود و چه کرد تا بعدا بفهمد شما چه گفتهاید. هیتلر که دم دستتر است. از این به بعد برای به لجن کشیدن هرآنچه شما نمیپسندیدش آن را به هیتلر بچسبانید). بدحجاب قبل از آنکه مالکيت انحصاری بر تن خود را مبنای بدحجابی اش قرار دهد می گويد اين شهر من است و مالک آنم و صاحب اختيار برای چگونه زيستن در آنم. (آقای سجادی عزیز، در سنین دوازده سیزده سالگی در دعوائی در مدرسه لگدی محکم به شکم یکی دیگر از بچهها زدم. طرف روی آجرهای گوشه حیاط زمین خورد و دستش که زیر تنهاش مانده بود شکست. قشقرقی به راه افتاد که بیا و ببین. چنان گریه میکرد و «دستم، آی دستم» میکرد که کار به اخراج بنده حقیر از آن مدرسه کشید.من آن موقع خیلی ترسیده بودم ولی با این استدلال الان شما میتوانستم بگویم که طرف بیخود داد و بیداد راه انداخته بود. مالک دستش وی نبود که آنقدر کولی بازی میکرد. ایکاش در آن وقتها من از نرون و حکومت رم می دانستم تا با این استدلال شما جلوی اخراج خودم از مدرسه را بگیرم).
طبعاً وظيفه حکومت در مواجهه با چنين رويکرد سهل انگارانه و ناموجهی برخورد پيش گيرانه بايد باشد. هيچ حکومتی حق ندارد زمينه امکان وقوع جرم را مهيا کند همچنانکه هر حکومتی موظف است با اخلالگران نظم اجتماع برخورد کند (زمینه وقوع جرم «صدمه دستی دستی به سلامتی» توسط کارخانجات سیگار وطنی و یا اتومبیلهای غیر استاندارد آلاینده هوا نیز از همین دست هستند؟ زمینه وقوع جرم "کشته شدن انسان ها در حوادث جاده ای" چه؟)
توجه قائلين به حق آزادانه و انحصاری از بدن بعنوان عرصه خصوصی را می توان به اين نکته جلب کرد که در ايالات متحده آمريکائی که فاحشگی در سرتاسر آن جرم تلقی شده (خدا پدرتان را بیامرزد و اگر زنده است به او طول عمر عطا کند که بعد از نزدیک سی سال که مقامات کشور زنان آمریکائی و فاحشهها را در یک طبقه قرار میدادند لااقل گفتید که در آمریکای جهانخوار که اخلاق سقوط کرده و چنین و چنان است، فاحشگی جرم تلقی میشود، خداوند امواتت را بیامرزد) و حکومت بشدت با آن برخورد می کند در سال 2005 در ايالت آريزونا پليس با نصب دوربين مخفی در يک پمپ بنزين، يکی از افسران زن خود را در لباس مُبدل بعنوان فاحشه مستقر کرده بود که با رجوع به مردانی که بی خبر از اين دام بودند پيشنهاد سکس به ايشان می داد و چنانچه آقايان مزبور از اين پيشنهاد استقبال کرده و همراهی با آن افسر پليس می کردند بلافاصله توسط ماموران مخفی مستقر در محل بازداشت می شدند.
هر چند منطق پليس ايالت آريزونا از اين اقدام تلاش جهت حفظ سلامت اخلاقی جامعه بود اما چنين رويکردی توسط پليس از اساس قابل سرزنش است. ظاهراً پليس ايالت آريزونا در طرح خود به اين نکته کمتر توجه کرده بود که نهادهای قانونی کشور حق ندارند زمينه امکان وقوع جُرم را برای شهروندان فراهم کنند و سپس در صورت تن دادن به فعل مُجرمانه با ايشان برخورد کنند.
طبعاً آن مردانی که با استقبال از پيشنهاد تن فروشی به دام از پيش تدارک ديده شده پليس آريزونا می افتادند در حالت عادی که چنان دامی برای ايشان گسترده نشده بود، قطعاً تنها به پُر کردن باک بنزين ماشين خود قناعت کرده و به سلامت پمپ بنزين را ترک می کردند. (قربان در همین ایران خودمان هم چیزی بنام «پلیس مخفی» و «عملیات نفوذی» وجود دارد. نحوه انجام این عملیات توسط نیروهای تعلیم دیده پلیس، در همه جوامع از مباحث داغی است که مخالفان و موافقان خود را دارد).
بر همين اساس است که بايد معترض چنين تمهيداتی بود تا حکومت نتواند از طريق تحريک شهروندان به انجام جُرم اقدام به فراهم ساختن بستر و زمينه مجرم سازی و سپس مجازات مُجرم کند (خوب حالا مگر حکومت اسلامی در ایران شهروندانش را «تحریک» کرده؟ مگر جمهوری اسلامی «زمینه مجرم سازی» را فراهم کرده؟ کی؟ کجا؟).
اما چنين رفتاری از جانب حکومت همان اندازه قابل شماتت است که در ايران بانوان بدحجاب با عشوه گری و بدن نمائی و جلوه فروشی زمينه فعل مُجرمانه را برای ديگران فراهم کنند.(آقای سجادی عزیز، در همان سوریه که رفیق جیجیباجی حکومت ما است، بانوان مسلمان و غیر مسلمان حق داشتن یا نداشتن حجاب را دارند و تا آنجا که من از سفر چند سال پیشم به سوریه بخاطر میآورم مردم آنجا چون حیوانات در خیابان به هم نمیپریدند و جفت گیری نمیکردند. در لبنان هم وضع به همین منوال است. ترکیه که دیگر نیازی به گفتن ندارد. در همین پاکستان همسایه ما که بسیار هم مقید و مذهبی است اگر خانمی با آن لباسها و حجاب اسلامیخودشان در خیابانهای تهران بگردد به سه سوت به جرم بد حجابی دستگیر میشود. تا جائی که میدانم در افغانستان آزاد شده از دست طالبان هم کسی وسط خیابان مشغول «فعل مجرمانه» نمیگردد. در امارات عربی متحده هم ندیدم که مردان همواره «حشری» عرب بر روی زنان بیحجاب در خیابانها بپرند. حالا اگر مردان ایرانی با دیدن مو یا باسن خانمها تحریک میشوند و تصمیم میگیرند «فعل مجرمانه» مرتکب شوند، یا آنانی که چنین فکر میکنند خود مریض روحی هستند یا کل مردان ایرانی. هرکدام که باشد نیازمند دکتر و دوا می باشند).
از اين روست که منطق آن کسانی که مدعی و معترض حکومتند که شما حق نداريد بالاجبار بانوان بدحجاب را به بهشت ببريد از اساس فاقد مبناست.
ايشان ظاهراً توجه به اين نکته ندارند برخورد با پديده بد حجابی به معنای آن نيست که دولت در صدد آن است تا بدحجابان را بالاجبار راهی بهشت کند. بلکه برعکس منطق چنين رويکردی آنست که با برخورد با پديده بدن نمائی و جلوه گری زنان بد حجاب در شهر می خواهند ضمن حفظ نظم اخلاقی جامعه مانع از ترويج جرم و فساد در شهر شوند و گرنه در غير اين صورت جميع بانوان بدحجاب مُخيـّرند هر کجا که می خواهند بروند. بهشت يا دوزخ رفتن شان تعلق به خواست و تصميم و تمايل خودشان دارند و هيچ حکومتی نبايد و نمی تواند تعيين کننده مقصد اخروی بندگان خدا باشد. همه حرف در چنين مواجهه ای با حفظ حق انتخاب آزادانه بانوان بدحجاب جهت رفتن اختياری به بهشت يا جهنم آن است که ايشان لطف کرده و به تنهائی عازم بهشت يا جهنم خود شوند و با جلوه گری های زنانه خود در سطح شهر همانند آن افسر زن پليس زمينه جرم و فساد و اخلال در نظم جامعه را برای ديگر شهروندان مهيا نکنند (دم شما گرم. عالی گفتید. هرکس که میخواهد به بهشت یا جهنم برود خودش برود. فقط اگر من نوعی با فکر به اینکه «زنان» دارای «باسن» هستند شروع به دستمالی خودم کردم، آیا هنگام به جهنم رفتنم کل بانوان به دلیل داشتن «باسن» باید به همراه من بیایند چون «زمینه جرم و فساد و اخلال در نظم جامعه» را در من یکی ایجاد کردهاند؟به دیگر سخن اگر کرم از خود من است، آیا آنان مقصر هستند؟ یک سوال دیگر: اگر آن دختر خانم نخواست که به بهشت برود و من نیز خواستم و اراده کردم که به همراه وی به جهنم بروم، آنوقت چه؟ نقش حکومت و پلیس این وسط چیست؟)
بانوان بدحجاب کمتر به اين نکته توجه دارند که نگاه مرد به زن در همان جهان ذاتی با اتکای بر سنسور غريزی شهوت قبل از آنکه ناظر بر فضايل و مکارم و دانش ايشان باشد فطرتاً آغشته به شهوت و نياز سکشوال است (که اگر بد بود خداوند در نهاد بشر قرارش نمیداد چون ذاتا بدخواه بشر نیست که، هست؟).
لذا بی پروائی بانوان در عرضه جاذبه های زنانه شان در سطح علنی جامعه در کنار نظر بازی و چشم ناپاکی مردان را نمی توان چيزی جز دامن زننده به اضمحلال کانون خانواده و اخلال درسلامت اخلاقی جامعه و ايجاد زمينه جرم و اختلال در نظم اجتماع تلقی کرد (یعنی در همه آن گروه از کشورهای مسلمان که حجاب اجباری نیست، از سوریه و لبنان بگیر تا اردن و امارات عربی متحده و پاکستان کانون خانواده سست است و در سلامت اخلاقی جامعه مشکل وجود دارد؟ عجیب است، چرا برداشت آنها از اسلام با برداشت ما از اسلام تا این حد متفاوت است؟)
تجربه تاريخی غرب بوضوح مؤيد چنين فرجامی است. بانوانی که با اتکای بر حق انتخاب آزادانه پوشش قائل به بی حجابی اند نمی توانند اين تجربه تاريخی را ناديده بگيرند.
در جهان غرب، فرهنگ برهنگی و عریانی و تن نمائی و استفاده تجاری از جاذبه های سکشوآل زنان حرف اول را در عموم مشاغل می زند. از جمله رشد و گسترش بی ضابطه نشریات و فیلم های پورنوگرافی یکی از بزرگترین مشاغل درآمد زا در آمريکا و اروپا محسوب می شود ( آقای سجادی عزیز، به دو نکته توجه فرمائید: اول اینکه در فرهنگ غرب، متاسفانه هر چیز کوچک یا بزرگ، با اهمیت یا بی اهمیت وسیلهای است برای «پول در آوردن». مسائل جنسی انسان هم مثل مسائل غذائی وی و یا ورزش و سلامتی وی دکانی شدهاند برای پول درآوردن بیشتر. حالا این خوب است یا بد موضوع صحبت الان من و شما نیست. توجه کنید که جهان غرب تنها از «سکشوالیته» انسان پول در نمی آورد، از همه چیز وی پول در میآورد منجمله سکشوالیته. دوم اینکه چرا بیحجابی را مساوی ریاضی و منطقی برهنگی می دانید؟ مگر در آلمان یا در مالزی یا در مکزیک مردم دارند لخت مادرزاد در خیابانها راه میروند؟ برهنگی و پوشیدگی طالبانی دو طرف مختلف یک طیف هستند. حجاب داشتن و نداشتن در وسط این طیف است. اگر نداشتن حجاب باعث این میشود که خانمها در وسط خیابان استریپتیز کنند و لخت مادرزاد به آغوش مردان بپرند، پس داشتن حجاب هم آنان را به سمت دیگر طیف که «پوشیدگی طالبانی» است سوق خواهد داد. بی حجابی مساوی برهنگی نیست. گرفتن دست دوست پسر در خیابان با «جندگی» فرق اساسی دارد. فهم این مطلب آنقدرها هم سخت نیست).
نتایج تحقیقات جامعه شناسانه نشان داده که اثر مخرب این ضد فرهنگ مبتذل منجر به افزایش بیش از حد طلاق و اضمحلال کانون خانواده در جامعه غربی شده، چرا که مرد غربی در چنين اتمسفری، بیرون از منزل مواجه با بازار متنوع زیبا رویانی است که عرضه کننده صنعت سکس در نامتعارف ترین و بی پرواترین شکل آن است (آیا بر آن هستید که فقط یک جنبه از آنچه بر مرد و زن غربی تاثیر میگذارد را بردارید و آن را به جامعه خودمان تعمیم دهید؟ آیا اگر من هم مدعی شدم که حجاب باعث فروپاشی و اضمحلال اخلاقی جوانان و به تبع آن خانواده است، آیا میتوانم در کشور خودم در این زمینه «تحقیقات جامعهشناسانه» بکنم بدون اینکه بجرم چیچیز چیچیز افکار عمومی و امنیت ملی با من برخورد شود؟ گیرم که تحقیق در غرب این را ثابت کرده که آنگونه که مردم غرب درطول تاریخ خود همواره بیحجاب بودهاند و هیچ اتفاق بدی نیافتاده اکنون معلوم نیست دیگر چرا یکهوئی این قضیه ایراد پیدا کرده و باید با حجاب باشند تا کانون خانوادهشان متلاشی نشود، بسیار خوب، تحقیق مشابه و مستقلی در ایران اثر حجاب را ثابت کرده؟)
نتیجه قهری چنین فضائی تغییر ذائقه و خواست سکشوآل مرد از سکس متعارف به سکس نامتعارف با همسر خود است. این در حالیست که همسر به اعتبار منزلت اخلاقی اش در تقبل نقش همسری و مهم تر از آن به اعتبار نقش مادری فرزندان خانواده منطقاً نمی تواند و نباید تن به چنان همخوابگی های نامتعارفی دهد [...] (ای آقا چرا نقطهچین کردید مطلبتان را؟). همین استنکاف زمینه سردی مناسبات در زندگی زناشوئی را فراهم کرده و مرد با نگاه زیاده خواهانه و نامتعارف سکشوآل خود، ناخواسته و متاثر از جاذبه های شهر! سوداهای سکشوال خود را بیرون خانه تحصيل می کند. تحصيلی که تدريجاً مُنجر به سرد شدن مناسبات مرد با همسر خود شده و تنوع همبستری با زنان خيابانی ميل جنسی مرد به همسرش را تقليل می دهد. همين تقليل توجه سکشوال و سرد شدن مناسبات بين مرد با همسرش به مرور زن را که زمانی خود را در کانون توجه همسر می ديد دچار کمبود محبت کرده و اينک زن محروم مانده از توجه همسر، خود نيز روحيتاً مستعد توجه با هر مردی بيرون از خانه است تا بتواند از اين طريق خلاء محبت و عدم توجه همسرش را پر کند. (باز تاکید میکنم، مردان و زنان غربی برای سدهها و نسلهای زیادی بدون حجاب زیستهاند. شما نمیتوانید این بار تاریخی-فرهنگی یک نوع از زندگی را اکنون زیر سوال ببرید صرفا به این دلیل که دوستش ندارید. شما در جایگاهی نیستید که با برداشت خودتان از «ازدواج و طلاق» و سستی و سفتی بنیان خانواده برای میلیونها خانواده دیگری که در سراسر جهان زندگی میکنند حکم صادر کنید. راستی سری هم به ایرلند بزنید و ببینید که قداست خانواده در آن دیار بدون حجاب از چنان مرتبهای برخوردار است که امر «طلاق» چند سالی است در آنجا قانونی شده. آقای سجادی، مردم جهان به هزار و یک راه مختلف زندگی میکنند، اینکه اگر ما چیزی را نپسندیدیم آنها باید عوضش کنند نگاهی اشتباه است. )
اين دايره بسته محصول اجتناب ناپذير سکس سالاری و کالا انگاری زن از حيث جنسيت در فرهنگ غربی است. فرهنگی که بنيادش واکـُنشی است تفريطی به کـُنش های افراطی دورانی که در آن کليسای قرون وسطی حرف اول و آخر را در مديريت جامعه به عهده داشت.( ولله در این سر دنیا هم که حقیر ساکن آن است میگویند نوع نگاه مرد مسلمان به «زن» کالا انگاری و سکس سالاری و تلاش بر تسلط بر زن بعنوان یکی از کالاهائی است که در خانه نگهداری می شود. خداوند من و شما و مخاطبانمان را از آفت خودرائی و خود محوری در امان دارد و الا آن یکی خواهد خواست که بزور روسری را بردارد و این دیگری خواهد خواست که بزور آن را بر سر زنان کند و هردو هم با بافتن زمین و آسمان و مثال آوردن از فلان تحقیق اجتماعی ثابت شده و نشده و کلی گوئی سعی در موجه جلوه دادن خود می کنند).