زندگی ما سرتاسر دانش است. کل کارهائی که میکنیم و حیاتی که داریم از دید دیگر مردمان اطرافمان دانش است. چه ربطی دارد؟ مگر نگفته اند "زگهواره تا گور دانش بجوی"؟ خوب وقتی سر همه -از زمانی که به دنیا می آیند تا زمانی که از دنیا می روند- توی کار و زندگی ماست و دارند ما را مطالعه و قضاوت میکنند پس حتما زندگی ما دانش است دیگر. نیست؟
چنین افرادی که دارند از گهواره تا گورشان در زندگی ما به دنبال دانش این می گردند که ما پول از کجا آوردیم این گوشی موبایل را خریدیم یا اینکه ما چقدر گوشت خریدیم بردیم خانه یا اینکه دختر ما یا پسر ما چه موقع از خانه بیرون می رود و چه موقع برمی گردد، لابد دانشمند هستند و فاضل. بیخود نیست که سرانه مطالعه در کشور ما چیزی در حد چند دقیقه است. خوب علم خودمان را از راه دیگری کسب میکنیم. این همه زندگی دور و بر ما است که توی همهاش سرک بکشیم و کسب فیض کنیم.
یا دیگران سرشان در کار ماست و دارند ما را مطالعه میکنند یا ما سرمان در کار دیگران است و داریم مطالعهشان میکنیم. در هر دو حال این از خدمات ما به جهان علم است. عیبی هم ندارد. هنر که از قدیم الایام نزد ما بود و بس، علم هم ازصدها سال پیش به آن اضافه شده بود. شاهدش هم همان زمان کودکی سعدی علیه الرحمه که پدرش به او گفت: "تو نیز گر بخسبی از آن به که در پوستین خلق افتی". ظاهرا از همان زمانها ما بسیار "عالم" و "دانشمند" بوده ایم.