من معتقدم از جانب من و گروهی از مردم به نیروی انتظامی ظلم شده. این نوشته نه طنز است و نه از سر کنایه چنین میگویم. چرا؟ الان عرض میکنم.
نیروی انتظامی ضامن اجرای قانون و برخورد با قانون شکنان است. این علت وجودی نهادی در جامعه است که در اکثر جوامع «پلیس» نامیده میشود و در جامعه ما که همه چیز رنگی از شتر-گاو-پلنگ بودن دارد آمدند و کلی وقت به آن ور رفتند و ادغامش کردند و لباسش را عوض کردند و «نیروی انتظامی» نامیدندش ولی وظایفش همان وظایف «پلیس» است در همه جای دنیا.
حدود صد سال پیش میرزا ملکم خان (اگر اشتباه نکنم) گفت که «گیر ما یک کلمه بیشتر نیست: «قانون» ». گمان کنم اکثر شما با میرزا ملکم خان که استخوانهایش هم پوسیده موافق هستید که «قانون» گیر عظیمی در جامعه ما است اگرچه شاید معتقد باشید که همه مشکل نیست.
یکی از بزرگترین مسائلی که باعث میشود نیروی انتظامی نتواند آنگونه که باید و شاید با جامعه تعامل کند همین «قانون» است. نیروی انتظامی «ضامن اجرای قانون» است ولی وقتی «قانون» معلوم و مشخص نیست، پلیس ضامن اجرای چه چیز است؟ قانون که تار و مبهم و کلی نوشته شده طبعا «قانون شکن» هم مشخص نیست. این است که نیروی انتظامی نمیداند دارد چکار میکند. مسئله «حجاب» و تعریف شده نبودن آن و به تبع آن «بد حجابی»، فقط یک نمونه از مشخص نبودن و گنگ بودن مسائل قانونی در میان ما است.
اضافه کنید به این «سوراخ سنبه های قانون» را که هر قانونی بالاخره دارد. در کشورهائی که تعامل پلیسش با مردمش بهتر است، درصورتی که فرد خلافکار از این سوراخها استفاده کند و از چنگ قانون در برود، رفته است. کسی معترض او نمیشود. همانها که قانون موجود را تصویبش کردهاند و در همان مجلس یا هیئت قانونگذاری سوراخها را میبندند. در ایران اما همین که کسی سوراخی در قانون پیدا کرد، همان گروهبان قندعلی که مسئول جلب طرف است با زدن پس گردنی به متهم سعی در ماله کشی سوراخ میکند. این است که سوراخ باقی میماند، کمکم بزرگ میشود و بعد هم قانونگذار و هم پلیس انگشت به دهان میمانند که «ااااااااا؟ چرا اینجوری شد؟».
مسئله بعدی تعریف چیزی بنام «جرم» است. خوب یا بد در کشور ما طیف وسیعی از فعالیتهای اجتماعی مردم «جرم» (چه از نوع جنائی و چه به معنای «جنحه») محسوب میشوند. گوش دادن به موسیقی، گرفتن دست جنس مخالف در خیابان، استفاده از مواد مخدر، دزدی، کلاهبرداری، پارک ماشین مقابل پل، آسیب بدنی به دیگری رساندن، پاره کردن عکس کاندیداها، بلند خندیدن در مکانهای عمومی، ادرار کردن در جوی خیابان، بدون زدن راهنما پیچیدن، منتشر کردن کتاب بدون مجوز، سر کوچه ایستادن، چشم در چشم مامور نیروی انتظامی انداختن، رسما و با صدای بلند از حکومت انتقاد کردن، توهین به دیگر آدمهای جامعه، گرانفروشی و احتکار، باجگیری، داشتن حجاب ناقص، بدرفتاری با دستگیر شدگان و زندانیان، دزدیدن ضبط ماشین مردم، توهین به مامور دولت (هرکه باشد) در حین انجام وظیفه، خوردن مشروبات الکلی، قتل عمد، چاقو کشی، زیر سوال بردن یکی از مسائل دست دهم دینی، شک در عظمت ملت و کشور، همه و همه مثل میوه «درهم» در جامعه ما برچسب «جرم» میخورند.
حال مجسم کنید حال سیستم پلیسی و انتظامی کشور را که باید از یک طرف مراقب لاک پای خانمی باشد و از یک طرف باید با قاچاقچیانی که برای خود ارتش و دم و دستگاه دارند بجنگد. در این میان اگر شما با سگتان سوار ماشین بودید هم باید از خودش واکنش نشان بدهد و متوقفتان کند، فرش مسروقه منزل شما را نیز باید پیدا نماید. چنین پلیسی در مملکت خود به همان مشکلی دچار خواهد بود که ارتش آمریکا در عراق دچارش است، این پلیس اصطلاحا «کش آمده». یعنی تقریبا باید با هرکس که در ایران هست بخاطر چیزی دربیافتد و این غیر ممکن است. این است که حالت سردرگمی و ندانم بکاری دارد. هر روز یک کاری میکند و هر لحظه به کسی گیری میدهد.