حالا که قرار است ایران و آمریکا بر سر یک میز بنشینند و ابتدا مشکل عراق را حل کنند بجای اینکه بفکر مشکلاتی باشند که بیست و هفت هشت سال است دستی دستی خودشان بوجودش آوردهاند و هردو کشور مصالح عراق را بر مصالح کشور خودشان ترجیح میدهند از بسکه خوب و فداکارند (و یا بخاطر اینکه سرنوشت کشورشان را الکی الکی به سرنوشت عراق گره زدهاند)، بر آن شدم که در اینباره موضع خودم را برای ثبت در تاریخ (وشاید دروس دیگر) بیان کنم.
در ابتدای امر باید مراتب تحسین خود را به آقای نوریالمالکی اعلام کنم که بالاخره بعد از دو سال و اندی که با تمام آدمکشان موجود در عراق مذاکره کرد و مدام از ایشان درخواست کرد که دیگر جنایت نکنند یا لااقل دهتادهتا بکشند و نه صدتاصدتا، و به هرکدامشان یک کاری در دولت واگذار نمود تا بلکه آنها افسار آن دسته از پیروانشان که دوست دارند خودشان را در وسط جمعیت بترکانند را قدری محکمتر بکشند، آخرش به این نتیجه رسید که باید برای جلوگیری از آدمکشی بیشتر ایران و آمریکا را سر میز مذاکره نشاند. دستش درد نکند که بعد از این مدت به یک دردی خورد بالاخره.
مذاکره ایران و آمریکا (بر سر عراق یا بر سر هر چیز دیگری که مربوط به عراق است و قرار شده در دور اول دربارهاش صحبت کنند) برای تیمهای تبلیغاتی (=بوقهای تبلیغاتی) هر دو طرف یک موقعیت طلائی است. ایران جار خواهد زد که «آمریکا خواهان مذاکره با ما شد، دیدید ما چقدر قوی هستیم؟» و آمریکا سینه جلو خواهد داد که «دیدید توانستیم این رژیم یاغی را بر سر میز مذاکره بیاوریم؟ ما اینیم دیگه!». نشستن این دو بر سر میز مذاکره و گرفتن ژست طرفی که دست بالا را دارد و دودور دودور کردن هردوشان به تنهائی و برای مصرف جلوی دوربین خبرگزاریها که «بله ما خیلی قوی هستیم و خیلی خوب و خیلی خواهان صلح و خیلی خواهان سرنوشت روشن برای عراق و خون و خونریزی بد است و تخ است و اه اه است» خودش یک گام به جلو است. خدا را چه دیدید شاید هر دو طرف لااقل حرفی که خودشان میزنند را باور کردند.
من فکر میکنم که این دو آنقدر در رینگ بکس گارد گرفتند و دور هم چرخیدند و رقصپا کردند که دیگر نا و نفسی برای خود مسابقه و مشتزنی ندارند. فعلا میخواهند بروند کافهتریا و بنشینند نفسی تازه کنند تا بعد. واقعیت این است که در این مسابقه کریه، آنکس که مشت اول را بزند بازنده محسوب میگردد، در عین حال نه میتوان یک مسابقه را بدون «مشت اول» شروع کرد و نه میتوان تا ابد روی پنجه پا بالا و پائین کرد و جلوی حریف گارد گرفت. مسابقهای که شروع نشود هم که برنده و بازنده ندارد (البته حدود چهار سال طول کشید تا دو طرف متوجه این موضوع شوند به لطف آی کیو بالایشان) .
فقط ای کاش آقای متکی و خانم رایس پشت درهای بسته مذاکره نکنند که بعدا اتهام «این بابا در ضمن مذاکرات به من نظر سوء داشت از بس که من خوشگل و خوش ادا هستم» از جانب هر دو طرف به باقی مشکلات اضافه خواهد شد. درضمن از مقامات عراقی که احتمالا برگزار کنندگان این نشست خواهند بود تقاضا میکنم که محل مذاکرات تا شعاع پانصد متری را از هرگونه رادیو، ضبط صوت، سی دی، نوار، صفحه، گرامافون، ساز، مزقون، تنبک، سازدهنی، تنبورک، دهل، نوازنده، موسیقیدان و هر چیز دیگری که ممکن است صدای خوب بدهد پاک کنند تا سرنوشت ملت چند میلیونی عراق تحتتاثیر چهارتا تار یک ویالون یا یک ساز بادی قرار نگیرد. آقای متکی هم بالاغیرتا لطف کنند و از حجاب این زنکه کاندولیزا رایس یا سایر خانمهائی که در عراق در حال تردد هستند ایراد نگیرند و جلسه را ترک نکنند تا بلکه بشود پس از نود و بوقی (بیست و شش سالی که از آخرین دور مذاکرات این دو کشور در الجزایر بر سر گروگانهای سفارت آمریکا در ایران میگذرد) کاری از پیش برد.
البته متوجه هستم که چشم خانم رایس به دنبال آقای ولایتی خودمان است که ماشاءالله یک سر و گردن از آقای متکی خوشتیپتر هستند با آن ریش ستاریشان ولی در هر حال آقای متکی باید نهایت سعی خود را بکنند چرا که اگر نتوانند با خانم رایس به نتیجه برسند شاید در کابینه بعدی آمریکا خانم مادلین البرایت مجددا به وزارت امورخارجه برگزیده شوند که آنوقت آقای متکی ناچار خواهد بود هرچه آمریکائیها میخواهند و از راه دور پیغام میدهند را چشم بسته انجام دهد تا بلکه بتواند از دیدن ریخت و قیافه «مادر فولادزره وش» این خانم البرایت در امان باشد. دیگر خودش میداند.
بسياري از كارشناسان داخل و خارج از حدود سه سال پيش بر اين نظريه كه هدف نهايي آمريكا از تحركات اخير مذاكره با ايران و باز كردن راه و حتي تاسيس سفارتخانه در ايران است اصرار داشته اند و جذابيت اين هدف را با گرفتن حداكثر امتياز بسيار بالا مي دانسته اند كه ظاهراً چنين نيز هست.
كافي است به كنفرانس شرم الشيخ و همين پيشنهاد مذاكره و شرايط ايران در مقابل اين دو مسئله سياسي بنگريم تا به اين نتيجه برسيم كه ايران نه در رفتن و نرفتن به شرم الشيخ اختياري داشت و نه در اينجا كه حريف با هزار شرط و شروط و فقط در راستاي حل باصطلاح مشكلات خود ايران را به ميز مذاكره فرا خوانده است چاره اي جز مرافقت دارد.
فشار بيش از اندازه در عرصه تبليغات و ديپلماسي در نهايت حكومت اسلامي را وادار به پذيرش همه درخواست ها كرده است و با اينكه مي داند اين مذاكره نه تنها هيچ دستاوردي ندارد بلكه در نهايت از آن براي اثبات محكوميت آنان در عرصه بين الملل استفاده خواهد شد مجبور به تمكين است.
از نظر آنان ايران مانند متهمي است كه به دادگاهي مي رود كه قاضي آن آمريكايي و نتيجه معلوم است. اما ظاهرا چاره اي جز رفتن و پاسخ دادن نمانده است.
قابل حدس است كه اين قصه سر دراز دارد. حريف كهنه كار تازه سر شوخي را باز كرده است و قصد دارد از بازي لذت ببرد.