نگاهی دیگر، نگاه ما
خیلی وقتها در زندگی لازم است که از نگاهی دیگر به قضایا بنگریم، از زاویه‌ای جدید. نگاه ما باید نگاهی دیگر بشود و نگاهی دیگر نگاه ما
شهادت‌طلبی به درد جبهه‌های جنگ می‌خورد، نه امور روزمره زندگی عادی
-------------------

بدترین چیزی که یک فرمانده می‌تواند در جنگ تجربه کند، داشتن یک مشت سربازان ترسو است. سرباز هم مثل هر انسان دیگری ترس جان دارد. این است که «روحیه شهادت‌طلبی» یا به عبارتی «حاضر بودن به گذشتن از جان برای هدف مورد نظر» را باید بعنوان قوی‌ترین سلاح ممکن در دستان یک سرباز دانست. سربازی که نه تنها از مرگ نمی‌هراسد بلکه مشتاق رسیدن به آن است دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد، دیگر نمی‌توان او را از چیزی ترساند، حتی از «مرگ». او قادر به دیدن هیچ چیز نخواهد بود الا رسیدن به هدفی که برایش ترسیم کرده‌اید، می‌کوبد و می‌جنگد و جلو می‌رود، بدون هیچ واهمه‌ای. می‌بینید که درصورتی که بتوانید روحیه شهادت‌طلبی را در سربازی جا بیاندازید، آن سرباز تا آخرین نفس خود در همان مسیری که می‌خواهید برای شما خواهد جنگید.

اما سلاح پر قدرت «شهادت‌طلبی» در دستان مردم عادی جامعه می‌تواند همانقدر خطرناک باشد که مسلح شدن تک‌تک افراد جامعه به یک مسلسل معمولی می‌تواند همه‌ چیز جامعه را با خطر مواجه کند. شک نیست که مردم یک جامعه باید آماده دفع هجوم و تجاوز به مرزهای خود باشند اما جامعه این وظیفه را بعهده نیروهای مسلح‌ خود گذاشته. همانطور که با قرص و آمپول و رژیم غذائی و بخور آب گرم (اسلحه‌های یک پزشک) نمی‌توان به جنگ دشمنی رفت که دارد با توپ و تانک جلو می‌آید، با استفاده از اسلحه‌های یک سرباز نمی‌توان در جامعه کاری پیش برد. جنگ وظیفه آنکس است که یونیفرم نظامی می‌پوشد. هم او باید به سلاح شهادت خواهی مجهز باشد و بس. مسلما در مواقعی که از دست نیروهای مسلح یک کشور دیگر کار چندانی در مقابل دشمن ساخته نباشد، آنگاه می‌توان بسرعت بخش‌های دیگر جامعه را مسلح کرد و جلوی دشمن فرستادشان.

ولی مسلما نباید اجازه داد که همه مردم جامعه مسلح به سلاح شهادت‌طلبی شوند. چنین کاری به دلائل زیر آشوب و هرج و مرج در میان جامعه بوجود می‌آورد:

اول) یک سرباز آموزش‌های مختلفی می‌بیند تا بتواند با «سلاح»ی که در اختیار دارد کنار بیاید. مثلا ساعت‌ها زیر آفتاب سوزان حمل اسلحه را تمرین می‌کند، آنقدر در میدان تیر تمرین می‌کند تا دیگر صدای اسلحه برای وی ترسناک نباشد و از این دست. حالا اگر ما بیائیم مردم یک جامعه را به «سلاح شهادت طلبی» مجهز کنیم، آنوقت یک دسته از مردم گیج می‌شوند، این «اسلحه» در زندگی عادی آنان جائی ندارد. آنوقت طرف می‌نشیند فکر می‌کند که «خوب، اگر شهادت خوب است، پس من اینجا چکار می‌کنم؟ بهتر نیست بروم برسم به معبودم؟» آنوقت می‌رود بالای پشت‌بام و خودش را با یک الله‌اکبر پرت می‌کند کف حیاط خانه‌شان تا «به فیض» شهادت برسد.
اصول کار و استفاده از چنین اسلحه پرقدرتی مسلما نیاز به آموزش ۲۴ ساعته دارد. بر روی یک سرباز ۲۴ ساعت از نظر مغزی کار می‌شود، از رژه بگیر تا خبردار ایستادن جلوی پرچم تا هنگام کارهای گروهی پادگانی شعار‌های دست‌جمعی‌ دادن تا کلاس‌های مختلف عقیدتی، تا اینکه باور می‌کند «شهادت‌طلبی» را. مردم عادی و عامی را که نمی‌توان اینگونه آموزش داد.

ب) احتمال اشتباه و شلیک اشتباهی حتی در پادگان هم وجود دارد. اگر ما سلاح شهادت‌طلبی را به دست تک‌تک مردم بدهیم، مسئول شلیک‌های اشتباهی و اتفاقی چنین سلاحی چه کسی خواهد بود؟

ج) در نظر بگیرید که شیادی گروهی از اراذل و اوباش را دور خودش جمع می‌کند. اگر اینها مسلح باشند آنوقت تکلیف نظم اجتماع چه می‌شود؟ مسلح بودن مردم یک جامعه فضای ایده‌آلی را برای سودجویانی فراهم می‌آورد که با فریب دیگران از قدرت اسلحه آنان استفاده می‌کنند تا کار خود را پیش ببرند و بار خود را ببندند. کافی است یکی ادعای ارتباط با امام زمان را بکند (که می‌کنند) و گروهی ساده‌دل را که همگی مسلح به سلاح «شهادت طلبی» هستند دور خود جمع نماید. دیگر هر خون حق و ناحقی که باشد به بهانه‌های واهی به زمین ریخته می‌شود.

د) در ادامه بند «ج» و مهمتر از همه اینکه تمام مردم یک جامعه آدم‌های خوبی نیستند که از این اسلحه شهادت‌طلبی در جهت آرمان‌های عالی استفاده کنند. در هر جامعه‌ای یک درصد کوچک آدم‌های خلاف‌کار هم وجود دارد. مسلح کردن این آدم‌های خلاف‌کار باعث مختل شدن نظم جامعه می‌شود. در نظر بگیرید یک سارق بانک را که مسلسل در دست دارد. حالا بیائید به این بابا سلاح «استقبال از مرگ» را هم بدهید. دیگر از هیچ چیز نخواهد ترسید. شاید بتوان قسمتی از نا‌به‌سامانی‌های امروز جامعه را به همین سوء‌استفاده از فرهنگ شهادت مربوط دانست. اگر من (نوعی) ببینم که فلان کودک مثلا از درد کلیه به خود می‌پیچد و خانواده بخاطر مسائل مالی امکان معالجه وی را ندارد، فرهنگ «جهاد» (جنگ مقدس) و «شهادت»ی که به من آموخته شده باعث می‌شود از جانم بگذرم و بروم بانک بزنم یا از یک بدبخت دیگری زورگیری کنم تا «رابین‌هود وار» خرج معالجه آن بچه را فراهم کنم. بعد هم که گیر افتادم به جرم محاربه و چه و چه می‌کشندم بالای دار. من هم خوشحال که «آخ جان، خدا را شکر، دارم شهید می‌شوم» لبخند می‌زنم و دست‌تکان می‌دهم!

وقتی «شهادت‌طلبی» در میان مردم عادی جامعه نهادینه شود دیگر «جان» ارزشی نخواهد داشت. شهادت‌طلبی به درد جبهه‌های جنگ می‌خورد و نه بدرد امور روزمره زندگی عادی.
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
2 Comments:
Anonymous Anonymous said...
سلام
این اعتقاد شما حداقل دو اشکال اولیه و اساسی دارد:
اشکال اول شما در این است که آموزش شهادت طلبی را از قبیل آموزشهای نظامی دیگر می دانی در حالی که چینین نیست... آموزش شهادت طلبی بر اساس آموزه های دینی اسلام است.
اصولا اسلام بر شهادت طلبی تاکید و تایید دارد و آن را یک خوی اخلاقی پسندیده برای کل افراد جامعه می داند.
اشکال دوم شما هم در این است که شهادت طلبی را واجب و دایمی می دانید. یعنی فکر می کنید هر کس در هر حالی و در هر شرایطی برای اینکه به فیض شهادت نایل شود به این کار اقدام می کند در حالی که چنین نیست. اسلام برای شهادت طلبی و اقدام به عمل انتحاری شرایطی تعین کرده است که از آن جمله می توان به محدودیت و محذوریت شرایط، باقی نماندن راه های دیگر، رودر رویی و ناچاری در مقابل دشمن نام برد و اشاره کرد.
تا همینجا کافی است. اگر تمایل داشتید خوشحال می شم با هم صحبت کنیم. امیدوارم کامنت را نیز منتشر کنید.
خدا نگهدار

Blogger ققنوس said...
مصطفی عزیز سلام
ممنون از کامنت تان

اول اینکه من "شهادت طلبی" را یک سلاح می دانم. سلاحی قوی که شاید هر سرباز نخبه ای باید به آن مسلح باشد. چنین سلاحی مسلما به آموزش نیاز دارد. بنظر من شهادت طلبی یک خوی اخلاقی نیست، معتقدم هر به سمت مرگ رفتنی خلاف فطرت انسان است. در متن پست هم عرض کرده ام که جامعه ارتش و سربازش هستند که باید بجنگند نه آدم عادی آن.

دوم اینکه معتقدم "کشتن" و "مرگ" بصورت ذاتی برای انسان دارای "قبح" هستند. اگر در شرایط عادی جامعه (مثل امروز جامعه ایران) این قبح مرگ را از بین ببریم جامعه دیگر به هیچ کدام از ارزش های انسانی احترام نخواهد گذاشت. شرایط اضطرار که مسائل مربوط به خودش را دارد و چندان با این بایدها و نبایدها همخوانی نمی تواند داشته باشد.

فرهنگ شهادت در رودر روئی با دشمن است که معنا می یابد، جامعه ای که دارد مثل بچه آدم در صلح و صفا زندگی اش را می کند نیازی به این فرهنگ ندارد (نیروهای مسلح کشور البته همیشه نیاز به چنین چیزی دارند).

باز هم ممنون از اینکه لطف کردید و نظرتان را بیان فرمودید.

موفق و خوش باشید
با احترام
ققنوس

Free Blog Counter