---------------------
باید توجه کرد که داریم درباره «انسان» و «از دست رفتن جان انسان» صحبت میکنیم، نه گردو میشماریم و نه مورچه زیر پا له میکنیم. یک میلیون نفر کشته در عرض چهار سال و پنج ماه یعنی بطور متوسط هر ماه حدود ۱۹۰۰۰ نفر جان باختهاند، تقریبا ۶۳۰ نفر در روز یا به عبارتی در هر ساعت شبانه روز ۲۶ نفر. میبینیم که نهال نامبارکی که صدام حسین در خاک شور عراق کاشت اکنون در غیاب وی دارد میوه تلخ برادرکشی را چه فراوان به بار میآورد.
صدام کم جنایت نکرد و کم نکشت. هرگونه صدای مخالفی را با تیرباران و اعدام دستهجمعی و خانوادگی پاسخ داد. به ایران حمله کرد و صدها هزار ایرانی و عراقی را به دست فرشته مرگ سپرد. هنوز عرق جنگش با ایران خشک نشده بود که چشم طمع به خاک کویت دوخت. خدا میداند چقدر آدم فدای جنون قدرت این مرد شدند. بیش از ده سال مملکت خودش را در زیر شدیدترین تحریمهای سازمان ملل قرار داد و باعث کشته شدن هزاران کودک هموطن خودش شد. دست آخر هم هنگامی که میتوانست در برابر سنبه پر زور آمریکا از تخت قدرت به پائین بیاید و باتتمه احترامش و بهمراه خانوادهاش به یک کشور عربی برود و بیش از این باعث کشتهشدن عراقیها نشود، نکرد این کار را و تصمیم گرفت ارتش خود و کشورخود را جلوی هیولای ارتش آمریکا بیاندازد و نابود کند.
حاصل دوران وحشت سیاه حکومت صدام، دُملی چرکین بود که پس از رفتن او و بوجود آمدن فضای تنفس در جامعه سر باز کرد و عفونت پخش خاک این سرزمین شد. عقدهها و تسویه حسابها و انقامگیریهای حق و ناحقی که در دوران او فضای عرض اندام نداشتند با سقوط صدام و رسیدن اکسیژن آزادی به سلولهای جامعه، سلولهای نسبتا سالم را تبدیل به سلولهای سرطانیای کردند که میبینیم. مطمئن هستم که اگر نبود آن دوران خفقان شدید صدام حسین، عراقیان اکنون تا این حد از یکدیگر نمیکشتند. در هر عراقیای که به دست هموطن خود بر خاک میافتد میتوان رد پای حکومت صدام حسین و نفرتی را که پشت سر خویش برجای نهاد دید. شوخی نیست، هر ساعت ۲۶ نفر قربانی کوتاه فکریها و تنگنظریها و انتقام گیریها میشوند. صدام حسین کشورداری نمیکرد، خشت و گِل یک کشتارگاه مجهز تمام اتوماتیک را داشت روی هم میگذاشت.
قلدری و زورگوئی آمریکا به عراق، سرعت رو افتادن این زخمهای کهنه و قدیمی را زیاد کرد. بعید نبود که اگر صدام حسین به مرگ طبیعی هم میمرد بعد از او عراق در همین هرج و مرجی فرو نرود که الان تا گلو در آن است، با این تفاوت که الان قدرت بالا دستی هست که سعی در کنترل اوضاع و بهبود شرایط مردم میکند (آمریکا) ولی در آن صورت هیچکس بفریاد مردم مظلوم و بدبخت عراق نمیرسید. صدام و مافیای اقتصادی پسرانش رمق عراق را کشیده بودند. کافی بود صدام و پسرانش در یک سانحه هوائی از بین بروند تا شیرازه امور آنچنان از هم بپاشد که امروز عراق در برابر فردای مرگ صدام بهشت برین در نظر آید.
باز تاکید میکنم، داریم از کشته شدن هزار ضربدر هزار نفر مثل من و شما صحبت میکنیم. گردو نمیشماریم. صحبت از آدمهائی است که جان خودشان را بر سر تعصبات قومی و قبیلهای و مذهبی خود و دیگران از دست دادهاند. صحبت از ده ها و صد ها هزار قربانی ذهنیت علیل و بیماری است که بجای منفجر کردن آنکه اشغالگر میداندش، بمب را در میان زنان و کودکان خودی میترکاند. افسوس که روح گروه بزرگی از مردم جامعه در زمان صدام حسین به بدترین نحوی کشته و از انسانیت خالی شد که اکنون در هر ساعت ۲۶ نفر کشته میشوند و فریاد «هل من مزید» جانیانِ برخواسته از بطن جامعه عراق بلند است. حرمت امام زاده با متولی آن است. من که برادر هموطن خود را بکشم، دیگر از خارجی مسلط به من چه انتظاری میتوان داشت؟ آری متاسفانه دست صدام حسین هنوز در خون مردم بیگناه عراق است.