--------------------
نمایشنامه کوتاه:
(درجهدار نیروی انتظامی حضرتی وارد اتاق تیمسار میشود و پا جفت میکند)
درجهدار: قربان سلام عرض میکنم.
تیمسار: (روزنامه و جدول آن را کنار میگذارد) حضرتی دیگه چی شده؟
درجهدار: سردار، آمدهام از تان سرباز و ماشین تقاضا کنم.
تیمسار: برای چه منظوری؟
درجهدار: در راستای طرح ارتقاء امنیت اخلاقی جامعه.
تیمسار: اگر منظورت خونه اون زنیکه است که قرار شد من خودم با حاجی صحبت...
درجهدار: خیر قربان، اینبار زدهام به ریشهاش، امالفساد را پیدا کردم.
تیمسار: (نیم خیز میشود) شوخی میکنی؟
درجهدار: خیر قربان، من را تحریک کرد، اساسی.
تیمسار: تحریکت کرد؟
درجهدار: (آب دهانش را قورت میدهد) بله قربان، «موج» میانداخت به خودش در حالت عادی. خیلی موجش شهوت انگیز است.
تیمسار: عجب!
درجهدار: بعله قربون، تازه مردهای غریبه میآیند از سرتاسر کشور تا یکی دو روز باهاش باشند.
تیمسار: اسمش چیه؟
درجهدار: اسمش «دریا» است، فامیلش را هم گذاشته «مازندران».
تیمسار: (فریاد میزند) مرادی! مرادی! (ستوان دوم مرادی وارد میشود، پا میچسباند)
مرادی: بله قربان.
تیمسار: مینیبوس را بردار با وانتها، همه میرویم عملیات.
مرادی: اطاعت میشه قربان.
تیمسار: حسینی و منظوری میمانند اینجا، بقیه همه میآیند.
مرادی: حتما قربان.
تیمسار: (خطاب به مرادی و درجهدار حضرتی) مرخصید (تلفن را بر میدارد، شماره میگیرد) سلام نعلیکم جوادآقای گل گلاب، کجائی برادر؟ قربان تو. بد نیست. گوش کن، داریم میرویم عملیات. خیلی مورد مهمیه. آره، در حالت عادی که هست بخودش «موج» میاندازد، اسمش را هم لابد به همین دلیل گذاشته «دریا». بفرست بر و بچهها را با ما بیایند یک گزارش مشتی تهیه کنند. راستی اون فیلم «تام کروز» نرسیده به دستت؟ عیب ندارد. بیاد ما باش مومن. قربان تو. به سلامت. (گوشی را میگذارد، داد میکشد) مرادی؟ پس چی شد این مینیبوس؟