نگاهی دیگر، نگاه ما
خیلی وقتها در زندگی لازم است که از نگاهی دیگر به قضایا بنگریم، از زاویه‌ای جدید. نگاه ما باید نگاهی دیگر بشود و نگاهی دیگر نگاه ما
بشنو همسفر من---از این بنزین کم راه دشوار
مدتی بعد از سهمیه بندی بنزین:

آمبولانس: ما دیگر نمی‌توانیم کار کنیم. سهمیه‌مان کفاف نمی‌دهد.
مسئولان سهمیه بندی: بیا این مال تو.
تاکسی: آخر اینقدر بنزین به کجای ما می‌رسد؟
مسئولان سهمیه بندی: بیشترش کردیم، برو رد کارت.
آژانس: آقا زن و بچه مردم شب و نصف شب اعتماد نمی‌کنند به تاکسی و مسافرکش. ناموس مردم دست ماست.
مسئولان سهمیه بندی: بیا این یک کم هم مال تو.
کشاورز: آقا محصول ما مونده سر زمین یک فکری بحال بنزین بخش کشاورزی بکنید.
مسئولان سهمیه بندی: این هم مال شما.
صنعتگر: عزیزجان من کارخانه‌ام تا محل زندگی‌ام هشتاد کیلومتر فاصله است. چه‌جوری خودم را برسانم به محل کارم و برای کشور تولید درآمد کنم؟
مسئولان سهمیه بندی: این یک باک هم مال شما آقا جان.
بیمار: من باید ماهی دو سه بار بروم بیمارستان. بعدش هم باید کلی سگ‌دو بزنم دنبال دارو و دوا هایم توی ۱۳ آبان و هلال احمر و ناصر خسرو. چکار کنم؟
مسئولان سهمیه بندی: خدمت آقا.
موتوری: دااااش، ما یک موتور قراضه داریم که نون زن و بچه‌مون را از توش در می‌آریم. حالا که بنزین نداریم، برویم مواد فروش بشویم خوب است؟
مسئولان سهمیه بندی: نه جانم، این یک ذره هم خدمت شما.
روستائی: انگار که برف اومده سنگین و ارتباط ما با مرکز قطع شده. نه کسی می‌آید و نه کسی می‌رود. مردم بنزین ندارند.
مسئولان سهمیه بندی: بفرمائید روستائی عزیز.
پزشک: آقاجان ما را وقت و بی‌وقت، شب و نصف شب سر بالین مریض صدا می‌کنند. پای پیاده که نمی‌شود تا آن سر شهر رفت. مریض را کفنش کرده‌اند که ما می‌رسیم.
مسئولان سهمیه بندی: چه بد، عجب... خوب بفرمائید آقای دکتر.
خبرنگار: یا باید توی رسانه‌ها چهچه بلبل پخش کنید یا بنزین بدهید ما برویم این طرف و آن طرف گزارش و خبر برایتان فراهم کنیم.
مسئولان سهمیه بندی: خدمت خبرنگار عزیز.
صیاد: آقاجان قایق ما بنزین نیاز دارد. خوب است بیکار بشویم برویم دنبال قاچاق؟
مسئولان سهمیه بندی: نه عزیز من، این حرفها کدام است، بیا جانم. این هم مال تو.
نماینده مجلس: بابا من که از خودتون هستم. می‌خواهم بروم حوزه انتخابیه‌ام با مردم ملاقات کنم و به مشکلات‌شان گوش بدهم بلکه بشود کاری برای مردم کرد. بنزین ندارم.
مسئولان سهمیه بندی: آخ ببخشید. اصلا حواسمون به شما نبود. بفرمائید. تو را به خدا ببخشیدها.
شهردار: آقایان، آتش‌سوزی و حوادثی از این دست خبر نمی‌کند. ما ناچاریم باک خودروهای امدادی را پر نگاه داریم.
مسئولان سهمیه بندی: راست می‌گوئی. اینقدر خوبه؟
بازاری: حالا ما خودمون ماشاءالله وضع‌مان خوبه، خیالی نیست، ولی از وقتی مردم بنزین کم دارند، کمتر می‌آیند خرید. بالاخره ما هم مالیات می‌دهیم، هم سهم ... هم سهم ... هم...
مسئولان سهمیه بندی: ادامه نده، فهمیدیم، دو سه ماه اضافه جلوجلو به مردم بدهیم خوبه؟
پیش‌نماز: برادران توجه دارند که ساعت پنج صبح نه اتوبوسی بکار است و نه تاکسی‌ای. همین نحو پیش برود فریضه نماز جماعت صبح را باید تعطیل کرد.
مسئولان سهمیه بندی: اصلا و ابدا حاج آقا، حرفش را هم نزن. خدمت حاج آقای گل خودمون.
خودرو ساز: آقاجان ماشین خورده توی سرش. مردم دیگر گُروگُر ماشین نمی‌خرند. بنزین ندارند که ماشینش را بخرند. وضع به این منوال ادامه داشته باشد باید کارخانه را بگذاریم روی شمعک و چند هزار نفر را اخراج کنیم.
مسئولان سهمیه بندی: جون مادرت این کار را نکن. فکر می‌کنی با چقدر اضافه کردن سهمیه مردم مشکل تو حل می‌شود؟
سازمان ایرانگردی: خیر سرتون آمدید کار کردید! آقاجان مردم دیگر مسافرت نمی‌روند. هتل‌ها در فصل مسافرت خالی هستند. اقتصاد‌های محلی با مشکل مواجه شده‌اند.
مسئولان سهمیه بندی: به هرکی دو تا بیست لیتری سهمیه مسافرت بدهیم خوب می‌شود؟
پلیس: بابا ما بنزین نداریم بگذاریم دنبال دزد‌ها. برای آبروی نظام هم خوب نیست خانم‌های بدحجاب و شیطان پرست‌ها را سوار ماشین پلیس کنیم بعد بنزین نداشته باشیم استارت بزنیم ناچار شویم از آن همه خانم مکش مرگ‌ما بخواهیم ماشین پلیس را تا کلانتری هُل بدهند.
مسئولان سهمیه بندی: حقیقتا صحیح می‌فرمائید. این هم اضافه سهمیه شما.
*********

خلاصه باقی مردم و اصناف هم یک دلیل درست یا الکی جور می‌کنند و می‌آیند سهمیه بنزین می‌گیرند. وضع می‌شود همانی که بود. این میان فقط سر یک عده محدود چند درصدی که علاف بودند و هی بیخودی گرد خیابان‌ها می‌چرخیدند بدون کلاه بنزین می‌ماند. آن هم خیالی نیست، از هر کدام این همه بنزین که در بالا ذکر شد چند قطره‌ای در باک این عده محدود بچکد برای ول‌چرخ زدن در خیابانها کافی است.
خدائی‌اش مگر فشار دو دو تا چهارتای اقتصاد بتواند چشم مردم و دولت را بر روی حقایق و سرمایه‌های ملی باز کند. هر دو با هم کورس گذاشته‌اند: یکی می‌خواهد بنزینش از آب رادیاتور ماشینش ارزان‌تر باشد تا هیچ هزینه‌ای برای حمل و نقل نپردازد، آن دیگری می‌خواهد بنزین را به قیمت بازار جهانی بفروشد و سودش را خرج چنین و چنان کند در لبنان و فلسطین. خداوند به هر دو طرف خیر بدهد. هرکدام یک پیچی، میخی، سنبه‌ای، مته‌ای برداشته‌اند و دارند این قایق را سوراخ می‌کنند و خطاب به دیگری می‌گویند «ارث پدرم است. دوست دارم سوراخش کنم. به تو چه؟». انگار نه انگار که هر دو -از بد یا از نیک روزگار- با هم در این قایق همسفرند. بگردند تا ببینیم چه قرار است بر سر این قایق بیاید. «اِاِاِاِ چه آبی زد توی قایق از این سوراخ. بچه بجنب تا غرق نشده‌ایم اون سطل بنزین رو بریز تو آب، سطلو بده به من تا این آبها رو از قایق بریزم بیرون».
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
3 Comments:
Anonymous Anonymous said...
از اول هم بنا بود فقط نامحرمان دستشان از بنزین کوتاه شود یعنی مردم عادی
دولت مهرپرور از کلمه مردم فقط 3 حرف اول را میشناسد و به میم آخر کاری ندارد
نگاهی به وضع قوانین مرد سالارانه گویای همه چیز است

Anonymous Anonymous said...
ممنون از لطفت ققنوس عزیز
واقعاً لطف داری
سبز باشی و برقرار

Anonymous Anonymous said...
سلام ققنوس عزیز

این پروسه ای که تعریف کردی حتی ادمهایی امثال من رو هم همن سهمیه کفافشون رو میده تحریک میکنه که ما هم تکانکی به خودمون بدیم و ازین خوان نعمت گستره بهره ای ببریم . ها . چرا وقتی همه اره ما نه ؟؟؟؟اصولن به نظر من تو این مملکت عدل جایی نداره و باید قسط بر پا بشه . اونی که کار بیشتری داره سهمیه بیشتری بگیره ولی خب مشکل اصلی اینجاست که این خانه از پای بست ویران است .

یا حق

Free Blog Counter