----------------------
حالا این حرفها چه ربطی به اروگوئه دارد؟ طرف آمده از سفرهای که برای عمو چاوز و دائی دانیل پهن کردهایم یک لقمه بردارد، شما دارید برایش سخنرانی میکنی؟ مگر شام امام حسین دارید میدهید که اول باید یک فصل برای یارو آسمان و ریسمون را بهم ببافید و گریه طرف را در آورید تا یک بشقاب قیمه پلو بگذارید جلویش؟ انرژی هستهای ما چه مربوط به اروگوئه؟
زمان دانشجوئی، یکی از دوستان ماشین آخرین مدل باباش را برمیدارد و دور خیابانها داشته میچرخیده یکهو دختری که منتظر تاکسی بوده چشمش را میگیرد. بوق میزند برای طرف و او هم محو ماشین خارجی شیک نو نوار میپرد بالا. این رفیق ما هم یک چهل و پنج دقیقهای درباره انواع موتورهای مختلف و گیربکسهای متفاوت و اینکه این ماشین ایشان چقدر از همه سر است داد سخن میدهد. بعدش هم سوئیچ میکند روی وضعیت توپ باباهه و اینکه چقدر پولدار است و از این حرفها تا دخترک را تحتتاثیر قرار بدهد. یک نیم ساعتی هم که اینجوری داد سخن داد، دخترک حوصلهاش سر میرود به حال قهر پیاده میشود! وقتی این دوستمان اینها را برای ما چندتا دوست صمیمی داشت تعریف میکرد یکی در آمد بهش گفت که: «اکبر خاک توی اون سر بیبخارت کنند! طرف سوار ماشینت شده چرا مزخرف میگوئی باهاش؟ برو تو کار ماچ و موچ. قدرت ... خودت را به او نشان بده! چکار دارد به قدرت گیربکس ماشینت!»
حالا آقای محمدی عزیز، بوق زدهای، طرف (نماينده مجلس سناي جمهوري اروگوئه) آمده بالای ماشین آخرین مدلت. ول کن این داستان رستم و اسفندیار را (=چی چیز چیز نگو!) که ما در خاورمیانه چنینیم و چنانیم و انرژی هستهای داریم. برو تو کار ماچ و موچ انرژی خودت را به طرف نشان بده، چکار دارد به انرژی هستهای بابات؟