با عرض سلام
هرچه فکر میکنم پیرو مطلب «
ادامه بحث مرد و زن مهاجر ایرانی» چه بگویم میبینم که حق مطلب را در آن پست و پست اولتان در این زمینه (
زن ایرانی غربی: ملغمه ای عجیب از سنت و مدرنیته) ادا کردهاید. با شما هم عقیده هستم که جامعه را زنها میسازند. اما اینکه چرا جامعه ساخت زن تبدیل به یک جامعه مرد سالار میشود اجازه بدهید که نظر خودم را برای خودم نگاه دارم که از رفتن در «میدان مین» تجربه خوبی ندارم!
سر بسته بعرض شما برسانم که من هم معتقدم که جامعه را زنان آن جامعه میسازند و اگر عیبی در جامعه هست (که در جامعه ما هزار ماشاءالله در همه موارد «در و دیوار گواهی میدهند» که فراوان هم هست) ریشه آن به زنان جامعه باز میگردد. از زنی که «مرد سالار» بار آمده نمیتوان توقع داشت که بین دختر و پسرش فرق نگذارد. اگر مردی بخاطر تربیت خانوادگی خود موظف شده حتی نسبت به موی سفید مادربزرگ خود که دارد روی پشتبام رخت پهن میکند غیرت نشان دهد و رگ گردنش بالا بزند، نمیتوان از وی توقع داشت که «مردسالار»ی را ترویج نکند. صحبت یک فرهنگ حداقل چند صد ساله است. تغییر آن کار یک سال و ده سال و یک نسل و ده نسل نیست.
به همین دلیل است که میگویم اولین قدم باید این باشد که از امور مربوط به زنان و مردان «تقدس زدائی» کنیم. حیطه اموری اینچنین نباید میدان مین باشد. اما تا گروهی از مردان و زنان ما ضعف منطق و کلام و نگرش خود را با قدرت «مین» و «تقدس» اموری که خود میپسندند جبران میکنند نمیتوان چندان امید خیری به نتیجه بست.
معتقدم گام اولی که هر فمینیستی باید بردارد این است که در میان دوستان و اطرافیان خود به مردان یاد بدهد که در برابر «منطق» عربده نکشند و مشت نکوبند و به خانمها یادآوری کند که جواب «منطق» گریه و اشک دم مشک نیست. کم هستند خانمهائی امثال شما که حاضرند بنشینند به بحثی پرفایده. اکثر خانمها و آقایان در جامعه ما از «منطق» فراری هستند. شاید چون میدانند که «حرف حساب جواب ندارد». این است که صحبت در حیطههای امور زنان یا مردان تبدیل به میدان مین شده.
از فرصت استفاده میکنم و خدمتتان عرض میکنم که آن زنی که در مقاله «
زن ایرانی غربی: ملغمه ای عجیب از سنت و مدرنیته» به تصویرش کشیدهاید مطلقا قوی نیست بلکه گیج است. آدم گیج قوی نیست. زن ایرانی برای زندگی در جامعه غربی مسلما و صد در صد از زن بزرگ شده در آن جامعه قویتر نمیتواند باشد به همان نحو که زن غربی نیز نمیتواند برای زندگی در کشور ما بقدر زن ایرانی قوی باشد. قوت و پوست کلفتی زن ایرانی در غرب چندان به دردش نمیخورد همانگونه که پارتی تراشیدنهای آقایانمان برای راه انداختن کار خود در ادارات در غرب چندان به کارشان نمیآید. میخواهم بگویم متاع قوت زن ایرانی در اثبات خودش، چندان خریداری در غرب ندارد زیرا که اصولا قانون و فرهنگ آن جوامع مبنا را بر برابری گذاشتهاند و دیگر نیازی به اثبات چیزی در این زمینه نیست (یا کمتر هست). زن ایرانی در غرب اکنون باید هویت جدیدش را قبول کند و قدرت خود را در زمینههای دیگری بکار اندازد. اینان همانها میشوند که بقول شما موفق هستند و شکوفا.
پرسیدهاید: «ما زنها چه باید بکنیم که ثابت کنیم که ما مرد را بعنوان تکیه گاه نمی خواهیم بلکه بعنوان دوست و همراه می خواهیم؟!» در جواب باید عرض کنم که شاید تعریف بسیاری از خانمها از «دوست» و «همراه» به تعریفی که آقایان از «تکیهگاه» دارند نزدیکتر باشد. چارهای نیست -همانگونه که خودتان فرمودهاید- جز نشستن و بررسی و کنکاش درونی تا با شناخت بیشتر از «خود» بتوان با طرف مقابل صحبت کرد و وی را متوجه نظرات خود نمود.
در ضمن آن «خر خودت را بران» و «گلیم خودت را از آب بیرون بکش» که در ذات جامعه ما جای خوش کرده، چندان فضائی برای «دوستی» باقی نگذاشته. هنگامی که زن خانه کار میکند ولی دیناری از درآمد خود را صرف خانواده نمینماید و همه را از آن «خود» میداند و یا زمانی که مردی دو سوم درآمدش را به زنش اعلام میکند و یک سوم دیگر را خدا میداند که چهها میکندش، دیگر از دوستی و یک رنگی حرف زدن فایده ندارد.
دوستی و همراهی یک شرط اولیه دارند، «صداقت». من در دور و بر خود چندان ندیدهاماش. شاید نقص از محیطی بوده که من در آن رشد کردهام. نمیدانم. ولی مطمئن هستم که تا «صداقت» خودش را نشان ندهد هیچ دوستی پایداری به دنبالش نخواهد آمد. در جامعهای که به پسر القاء میشود که مردانگیاش در این است که از دختر مثل یک دستمال استفاده کند و به دختر گفته میشود که همه مردان قصد سوء استفاده روحی و جسمی از وی را دارند آیا صداقت پا میگیرد؟ مسلما خیر.
و اما نظر من درباره «ضعیفه». باید عرض کنم که شخصا زنان را «ضعیفه» نمیدانم مگر آنانی که خود را در ذات خویش «ضعیفه» میدانند و مایل هستند من بعنوان یک مرد به چشم یک «ضعیفه» به آنان بنگرم. زن را مطلقا «ضعیف» نمیدانم بلکه با مرد «متفاوت»اش میدانم. در هر حال هر دو را در برابر قانون و امور جزائی کاملا و صددرصد برابر میشمارم. در قانون من فرقی بین «مریم» و «محمد» نیست. «ضعیفه» یک اصطلاح بجای مانده از زمانی است که انسان با زور ماهیچه خویش کارها را از پیش میبرده. مسلما از آن منظر زنان ضعیفتر از مردان بودند. ولی آقایان ما اکنون باید تکلیف خود را یک سره کنند که مایل هستند همان مرد عصر حجری و قجری باشند و زن را «ضعیفه» بدانند یا میخواهند مردی متمدن باشند که زن را «ضعیفه» نمیداند. خانمهای ما نیز باید یک سری معیارها را برای «ضعیف نبودن» تفسیر و تدوین نمایند و بعد شروع کنند به حرکت در جهت همانها.
ما دو جنس باید بدانیم که میخواهیم در بودن با هم به کجا برسیم. تقسیم کار که چه کسی رانندگی کند و چه کسی نقشهخوانی مرحله بعدی است. ظاهرا که چند نسل است داریم دور خودمان میچرخیم. امیدوارم آدمهای شجاعی چون شما پیدا بشوند تا بلکه با گفتگو قدری از سوءتفاهمها برطرف شوند و ببینیم در کجای این جاده زندگی ایستادهایم.
با تشکر و تقدیم احترام
ققنوس
Labels: زنان+مردان+مهاجرت+هویت