نگاهی دیگر، نگاه ما
خیلی وقتها در زندگی لازم است که از نگاهی دیگر به قضایا بنگریم، از زاویه‌ای جدید. نگاه ما باید نگاهی دیگر بشود و نگاهی دیگر نگاه ما
پارادوکسی عظیم در کار ربودن دلها
پس از پخش برنامه «بنام دموکراسي» از تلويزيون ايران که در آن «هاله اسفندياري» و «کيان تاجبخش»-دو ایرانی آمریکائی که به جرم فعالیت برای بیگانگان در حال حاضر در زندان بسر می برند- بعنوان کارشناس مطالبی را بيان کردند، نوشته های مختلفی را خواندم. در دو سوی مخالف و موافق با چنين برنامه​هائی پست «به نام دموکراسی: گلوله ای که جمهوری اسلامی به پای خود شليک​ کرد» از خشايار به مخالفت با آن و «این «اعترافات» تلویزیونی برای من و شما نيست» از حسين درخشان به موافقت با آن را توصيه می​کنم.

وقتی که خوب به قضيه فکر می​کنم می​بينم که افراد اطلاعاتی​ای که در پس چنين برنامه​هائی قرار دارند با يک پارادوکس عظيم دست به گريبان هستند. شايد هیچکس بهتر از ايشان نتواند به اين تناقض بزرگ پاسخ بدهد. ماهیت این تناقض چیست؟

ما در ايران جماعتی بالای سی​ميليون نفر داريم که با خواندن و نوشتن و اينترنت و ماهواره و دنيای خارج از محيط ده يا شهرستان کوچک يا زندگی روزانه خودشان هيچ کاری و تماسی ندارند. اين اقليت (يا شايد اکثريت) چيزی در حدود نصف جمعيت کشور را تشکيل می​دهند. چه ايران و چه آمريکا (يا هرکس ديگری که به دنبال به دست گرفتن کنترل کشور است) ناچار است به نوعی در دل​ها و مغز​های اين جمعيت بزرگ راهی بيابد. در اين جدال و يار کشی​ای که بين ايران و آمريکا در اين روزها می​بينيم، برنده آن است که تعداد بيشتری از ايرانيان را -به هر نحو و به هر بهانه​ای- پشت سر خود داشته باشد.

در عين حال ترس مقامات اطلاعاتی کشور از به راه افتادن يک انقلاب رنگی يا آرام با همان مدلی که در برنامه فوق نمونه​هايش ذکر گرديده، می​تواند قابل درک باشد. آمريکا بارها گفته که هيچ گزينه​ای را از دستور کار مقابله با حکومت ايران خارج نمی​کند. صرف نظر از اينکه آمريکا بتواند از اين کارت خويش در ایران استفاده عملی کند يا نه، استفاده​های قبلی​ وی از اين کارت در بلوک شرق و آسيای ميانه باعث گشته که دستگاه اطلاعاتی ايران بر روی جلوگيری از وقوع چنين امری، بسیار حساس شود.

حال چنين سيستم اطلاعاتی​ای می​خواهد به مردم (و اکثرا همان سی​ميليون مشتری دائم و مخاطب هر روزه خود) بگويد -يا وانمود کند- که اولا چنين توطئه​ای در کار بوده و ثانيا اين دستگاه عريض و طويل امنيتی توانسته و می​تواند آن را خنثی کند و ثالثا -و مهمتر از همه- اين دستگاه اطلاعاتی از مردم در قبال چنين توطئه​هائی چه انتظاراتی دارد.

از اينجاست که مسئول اين کار با همان پارادوکس عظيم روبرو می​شود. چگونه؟ انقلاب​های رنگی بنا به ماهيت خود بسيار پيچيده و چند لايه و توطئه​آميز هستند. توضيح و تشريح اين قضيه برای آن سی ميليونی که به زحمت می​توانند -اگر بتوانند- يک پاراگراف را در يک روزنامه بخوانند کار ساده​ای نيست. اگر شما بخواهيد آنچه در اوکراين گذشت را برای کسی توضيح بدهيد که اصلا نمی​داند مرکز استان خودش کجاست چکار می​کنيد؟ می​خواهم بگويم که دستگاه اطلاعاتی کشور يا ناچار است قضيه را بسيار بسيار ساده و در حد الفبای کار به آن جماعت مورد نظر تحويل دهد يا ناگزير است ابتدا سطح دانش مخاطب خود را بالا ببرد و بعد وی را با پيچيدگی رموز و فنون کار دشمن و خودی آشنا کند.

ساده کردن کارهای فنی اطلاعاتی و جاسوسی و ضد جاسوسی پیچیده​ای در سطح به راه انداختن یک انقلاب رنگی و تغییر یک نظام، در نهایت به مضحکه شدن تمام طرف​های درگیردر ماجرا می​انجامد. انگار که پزشکی بخواهد مراحل جراحی آپاندیس را برای فردی که دیپلم هم ندارد تشریح کند. از سوی دیگر امکان ندارد که بتوان در کوتاه مدت (مثلا شش ماهه یا یک ساله) سطح سواد و معلومات جمعیتی حدود نیمی از کشور را بالا برد تا حداقل بدانند فرق روسیه و اکراین و قرقیزستان کدام است. این خود باعث قطع ارتباط با مخاطبی می​شود که مسئولین اطلاعاتی کشور با ساخت و دنبال کردن چنین برنامه​های تلویزیونی​ای به دنبال ایجاد آن با وی هستند.

یک مخاطب عام در کشور ما از سطح سواد و شعور تخصصی سیاسی یا اطلاعاتی​ بالائی برخوردار نیست که در برنامه تلویزیونی حرف​های قلمبه سلمبه بشنود. این مخاطب بعد از ده دقیقه خسته می​شود و به خمیازه کشیدن می​افتد بخاطر طرح مباحثی که نمی​فهمدشان و یا کانال را عوض می​کند یا بی​خیال تلویزیون دیدن می​شود و می​رود بخوابد. در عین حال اين سی​ميليون رای​ دهنده و استقبال کننده و شعار دهنده همان​ها هستند که پايه​های حکومت بر روی ايشان مستقر است (حدود نیمی از جمعیت کشور هستند). اگر سيستم اطلاعاتی کشور بيايد و بخواهد -هرچند که اصلا مسئوليت اين امر را برعهده ندارد- که سطح سواد و دانش اين مردمان را بالا ببرد آنوقت ديگر کسی رای الکی نمی​دهد و جلوی دوربين صدا و سيما تظاهرات چند صدهزارنفره راه نمی​اندازد و طوطی​وار شعارهای پخش​شده از تلويزيون (مثلا همين «حق مسلم ماست») را تکرار نمی​کند.

می​بينيد کار مسئولانی که می​خواهند پروژه​هائی مثل همين برنامه تازه پخش شده را بگردانند چقدر سخت است؟ بايد مطلب کاملا تخصصی را در حد آدم​های با درک بسيار زير متوسط پائين بياورند. نه می​توانند درک و دانش اين جماعت را بالا ببرند که در آن صورت کار بيش از آنکه از خارج بر نظام سخت شود از داخل سخت می​گردد و نه می​توانند آن متخصصی که دوست دارند در چشم​های مردم جلوه کنند باشند. اين همان پارادوکس است که در بالا به آن اشاره کردم. امکان تماس با مخاطب​ نیست. از خير اين کار نیز نمی​توانند بگذرند چرا که در جدال با آمريکا نياز به يارگيری از همين سی​ميليون مخاطب دارند و ناچار از برقراری تماس با مخاطب هستند.

اگر می​گوئيم برنامه سخيف و از هم گسيخته بود و در گيجی دست و پا می​زد نبايد از ياد برد که سازندگان آن با این پارادوکس بزرگ روبرو بوده​اند. مشکل اين​بار، هم از گيرنده​ها است و هم از فرستنده. برفکی که روی تلويزيون می​بينيم اين​ دفعه دو علت دارد.
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Free Blog Counter