وقتی که خوب به قضيه فکر میکنم میبينم که افراد اطلاعاتیای که در پس چنين برنامههائی قرار دارند با يک پارادوکس عظيم دست به گريبان هستند. شايد هیچکس بهتر از ايشان نتواند به اين تناقض بزرگ پاسخ بدهد. ماهیت این تناقض چیست؟
ما در ايران جماعتی بالای سیميليون نفر داريم که با خواندن و نوشتن و اينترنت و ماهواره و دنيای خارج از محيط ده يا شهرستان کوچک يا زندگی روزانه خودشان هيچ کاری و تماسی ندارند. اين اقليت (يا شايد اکثريت) چيزی در حدود نصف جمعيت کشور را تشکيل میدهند. چه ايران و چه آمريکا (يا هرکس ديگری که به دنبال به دست گرفتن کنترل کشور است) ناچار است به نوعی در دلها و مغزهای اين جمعيت بزرگ راهی بيابد. در اين جدال و يار کشیای که بين ايران و آمريکا در اين روزها میبينيم، برنده آن است که تعداد بيشتری از ايرانيان را -به هر نحو و به هر بهانهای- پشت سر خود داشته باشد.
در عين حال ترس مقامات اطلاعاتی کشور از به راه افتادن يک انقلاب رنگی يا آرام با همان مدلی که در برنامه فوق نمونههايش ذکر گرديده، میتواند قابل درک باشد. آمريکا بارها گفته که هيچ گزينهای را از دستور کار مقابله با حکومت ايران خارج نمیکند. صرف نظر از اينکه آمريکا بتواند از اين کارت خويش در ایران استفاده عملی کند يا نه، استفادههای قبلی وی از اين کارت در بلوک شرق و آسيای ميانه باعث گشته که دستگاه اطلاعاتی ايران بر روی جلوگيری از وقوع چنين امری، بسیار حساس شود.
حال چنين سيستم اطلاعاتیای میخواهد به مردم (و اکثرا همان سیميليون مشتری دائم و مخاطب هر روزه خود) بگويد -يا وانمود کند- که اولا چنين توطئهای در کار بوده و ثانيا اين دستگاه عريض و طويل امنيتی توانسته و میتواند آن را خنثی کند و ثالثا -و مهمتر از همه- اين دستگاه اطلاعاتی از مردم در قبال چنين توطئههائی چه انتظاراتی دارد.
از اينجاست که مسئول اين کار با همان پارادوکس عظيم روبرو میشود. چگونه؟ انقلابهای رنگی بنا به ماهيت خود بسيار پيچيده و چند لايه و توطئهآميز هستند. توضيح و تشريح اين قضيه برای آن سی ميليونی که به زحمت میتوانند -اگر بتوانند- يک پاراگراف را در يک روزنامه بخوانند کار سادهای نيست. اگر شما بخواهيد آنچه در اوکراين گذشت را برای کسی توضيح بدهيد که اصلا نمیداند مرکز استان خودش کجاست چکار میکنيد؟ میخواهم بگويم که دستگاه اطلاعاتی کشور يا ناچار است قضيه را بسيار بسيار ساده و در حد الفبای کار به آن جماعت مورد نظر تحويل دهد يا ناگزير است ابتدا سطح دانش مخاطب خود را بالا ببرد و بعد وی را با پيچيدگی رموز و فنون کار دشمن و خودی آشنا کند.
ساده کردن کارهای فنی اطلاعاتی و جاسوسی و ضد جاسوسی پیچیدهای در سطح به راه انداختن یک انقلاب رنگی و تغییر یک نظام، در نهایت به مضحکه شدن تمام طرفهای درگیردر ماجرا میانجامد. انگار که پزشکی بخواهد مراحل جراحی آپاندیس را برای فردی که دیپلم هم ندارد تشریح کند. از سوی دیگر امکان ندارد که بتوان در کوتاه مدت (مثلا شش ماهه یا یک ساله) سطح سواد و معلومات جمعیتی حدود نیمی از کشور را بالا برد تا حداقل بدانند فرق روسیه و اکراین و قرقیزستان کدام است. این خود باعث قطع ارتباط با مخاطبی میشود که مسئولین اطلاعاتی کشور با ساخت و دنبال کردن چنین برنامههای تلویزیونیای به دنبال ایجاد آن با وی هستند.
یک مخاطب عام در کشور ما از سطح سواد و شعور تخصصی سیاسی یا اطلاعاتی بالائی برخوردار نیست که در برنامه تلویزیونی حرفهای قلمبه سلمبه بشنود. این مخاطب بعد از ده دقیقه خسته میشود و به خمیازه کشیدن میافتد بخاطر طرح مباحثی که نمیفهمدشان و یا کانال را عوض میکند یا بیخیال تلویزیون دیدن میشود و میرود بخوابد. در عین حال اين سیميليون رای دهنده و استقبال کننده و شعار دهنده همانها هستند که پايههای حکومت بر روی ايشان مستقر است (حدود نیمی از جمعیت کشور هستند). اگر سيستم اطلاعاتی کشور بيايد و بخواهد -هرچند که اصلا مسئوليت اين امر را برعهده ندارد- که سطح سواد و دانش اين مردمان را بالا ببرد آنوقت ديگر کسی رای الکی نمیدهد و جلوی دوربين صدا و سيما تظاهرات چند صدهزارنفره راه نمیاندازد و طوطیوار شعارهای پخششده از تلويزيون (مثلا همين «حق مسلم ماست») را تکرار نمیکند.
میبينيد کار مسئولانی که میخواهند پروژههائی مثل همين برنامه تازه پخش شده را بگردانند چقدر سخت است؟ بايد مطلب کاملا تخصصی را در حد آدمهای با درک بسيار زير متوسط پائين بياورند. نه میتوانند درک و دانش اين جماعت را بالا ببرند که در آن صورت کار بيش از آنکه از خارج بر نظام سخت شود از داخل سخت میگردد و نه میتوانند آن متخصصی که دوست دارند در چشمهای مردم جلوه کنند باشند. اين همان پارادوکس است که در بالا به آن اشاره کردم. امکان تماس با مخاطب نیست. از خير اين کار نیز نمیتوانند بگذرند چرا که در جدال با آمريکا نياز به يارگيری از همين سیميليون مخاطب دارند و ناچار از برقراری تماس با مخاطب هستند.
اگر میگوئيم برنامه سخيف و از هم گسيخته بود و در گيجی دست و پا میزد نبايد از ياد برد که سازندگان آن با این پارادوکس بزرگ روبرو بودهاند. مشکل اينبار، هم از گيرندهها است و هم از فرستنده. برفکی که روی تلويزيون میبينيم اين دفعه دو علت دارد.