آیا بین این دو خبر که هردو در یک روز (۲۵ تیرماه) و با فاصله حدود یک ساعت بر روی
خبرگزاری فارس مخابره شدهاند هیچ نسبتی میبینید؟ قسمتهای رنگی داخل پرانتز از من است.
رييس سازمان خصوصيسازي گفت: طي دو سال گذشته از اجراي سند چشمانداز حركت قابل توجهي براي جذب سرمايه هاي خارجي انجام نشده است، بنابراين در 18 سال باقي مانده بايد نرخ رشد سرمايهگذاري هر سال 12 درصد رشد كند و سالانه 75 تا 80 ميليارد دلار سرمايه خارجي جذب كشور شود (یعنی سالانه یک چیزی معادل درآمده فعلی فروش نفتمان باید در کشور سرمایهگذاری خارجی انجام شود!!!) ... حيدري كرد زنگنه خاطرنشان كرد: فضاي سرمايهگذاري از نظر تهيه زيربناها براي سرمايهگذار خارجي در كشور بايد فراهم شود (مگر نیست؟)، حق مالكيت او به رسميت شناخته شود (یعنی ما هنوز حق مالکیت سرمایهگذار را به رسمیت نمیشناسیم؟) و ثبات سياسي و اقتصادي بايد در كشور حاكم شود (معنای این حرف این است که ثبات سیاسی و اقتصادی نداریم؟ استغفرالله!) تا سرمايهگذار به حضور در كشور ترغيب شود...
پيش از جذب سرمايهگذاري خارجي بايد جلوي دفع سرمايه هاي داخلي گرفته شود (ای بابا پس نه تنها باید سالی ۸۰ میلیارد جذب کنیم بلکه باید جلوی چند میلیارد فرار سرمایه داخلی را هم بگیریم. به تایری که نیاز به باد دارد و در عین حال فیس و فیس از آن باد در میرود چه میگویند؟) ، اين هم با دستورالعمل نميشود، بلكه بايد زمينه حضور سرمايه گذار خارجي و داخلي فراهم شود و خود سرمايهگذار راغب به سرمايهگذاري در كشور بشود...
مديركل سازمان سرمايهگذاري خارجي ايران گفت: ايران در ميان كشورهاي منطقه در زمينه قوانين جلب سرمايهگذاري خارجي پيشگام است...
جمالي افزود: در20 سال گذشته ايران بيشتر از همه كشورهاي منطقه جهت جلب سرمايهگذاري خارجي تلاش كرده است، ولي از نظر اجرايي بستر كار فراهم نشده و كشورهاي همسايه به ويژه در حاشيه خليج فارس از ايران پيشي گرفتهاند (یعنی قوانینمان آس آس هستند، تلاش هم کردهایم ولی دیگران از ما جلو زدهاند. پیدا کنید مشکل کار را!)...
--------------------
این از خبرها. خلاصه که ما کلی نیاز داریم به سرمایهگذاری خارجی، دو سال هم از برنامه معین شده عقب هستیم و قوانینمان هم در این زمینه پیشگام هستند (منجمله حق مالکیت سرمایهگذار را به رسمیت نمیشناسیم، ثبات سیاسی و اقتصادیمان هم چنگی به دل نمیزند!!!).
میگویند یک زمانی که محله بدنامی در تهران بود بنام «شهرنو»، یکی از جاهلهای آن دوران رفت زیر پنجره خانه یکی از «خانم»های معروف و شروع کرد بلند بلند به هوار زدن اینکه «آهای زنیکه فلان فلان شده همچینکاره چنین و چنان، زود باش بدو بیا پائین که میخواهم ببرمت نوک کوه پس قلعه (یکی از دهات خوش آب و هوا بالای دربند در شمال تهران) و باهات اون کار رو بکنم. بعدش هم بهت صنار مزد میدهم». «خانم» مذکور هم سرش را از پنجره بیرون کرد و گفت «آخر مردک، من به پول فراوانت بیایم؟ یا به راه نزدیکت؟ یا به زبان خوشت؟». حالا طرف بیاید سرمایهگذاری بکند که چه بشود؟ مالکیت دارد؟ ثبات داریم؟ قرار است طرف دلش را به چه چیزمان خوش کند؟
ایضا در ضربالمثلهای فارسی هست که مابین یک نمونه از همان «خانم»های مذکور در بالا و یک عدد از همان «آقایان»ی که ذکرشان رفت، یک چند خط مکالمه اتفاق میافتد که فقط همین یک جمله آخرش در کتب ثبت است که میگوید «کت بده و کلاه بده و دو قاز و نیم بالاش بده».
قوانین ما حرف ندارند، در همه چیز پیشگام هستند، بجان آقام اینا راست میگویم، بده اون دوچرخهات را من باهاش یک دوری بزنم.