--------------------
چسب کفش
دید مردی یک «غلام»ی را به راه
کو همی «عادل» بُد و کپّی ماه
حلقه مردان خوش تیپش شکست
بانگ برزد که من کفشم بِدست
با تو هستم دادگستر آهنگرا
خود تو کرسیت بر صدر مجلسا
نیک بنگر در این پاپوش ما
رهنمودی ول بکن از بهر پا
کفش و جورابم بگشته تا به تا
پارگیش از حد گذشته ای خدا
شیخ ما آهنگر بنده نواز
لمحهای خیره بشد در کفشِ باز
سرفهای بنمود و با فضل تمام
درب بسته بگشود بر کار کلام
***
خوش بگفتا آه ای مردک همشهریام
من نبینم پای تو در بند غم
من تو را آقای مجلس بودهام
خود شریک درد تو بنمودهام
رای تو ما را به آن بالا فکند
زیر پا داریم اکنون ما سهند
کلی کار و زندگی در پیش روست
هسته بوشهری مات آبروست
هین تو از کفش و کلاهت در غمی؟
بنده قر و فری سوسول کمی
خود تو شانست از ازل سوراخ بود
قسمتت یک کفش و زجر و «آخ» بود
رو و قدری چسب خر بهر پارگی
ما بکردیم و بشد سازندگی
قدری از آن های بپا نه زیاد
هم به قدر سهمیه تا کم نیاد
مصرف کفش وطندوزت کناد
ایزدت یاری کند در این جهاد
***
مرد بدبخت ناگهان به سجده رفت
پای آهنگر همه انگشت و شَست
خود گرفت و برگرفت و بوسه زد
اشک جاری آبِ شُستِ پا بکرد
در میان گریه و حمد و ثنا
هی بگفت آخر اله و ای خدا
هین عجب مرد خردمندی است این
عالم و زاهد عجب عبدی است این
من به عقل گیج و گاو و گولیام
هیچ راه ثوابی خود نمیدیدم صنم
حضرتا پیرا بزرگا شیخنا
هان توئی اِند کمال اِند صفا
گره از کار فروبسته ما بگشادی
راه بنمودی و ارشاد همه به شادی
داروی رنج و تَعَب یک حرف بود
نه که لطف و مرحمت بل «چسب» بود
ذره ذره گر گرانی بوده است
مر مرا چسب تو ارزانی بُدست
خانه و بنزین و نان و برق و ماست
این گرانی چسب جان و روح ماست
لیک با این رهنمود آنی ات
حق مطلب چسب کفش پارهات
من بفهمیدم که مشکل در کجاست
هرچه هست از پای گودزیلای ماست
وقت و بیوقت صبح و شام وقت غذا
میتپانیم پای در کفش شما
پای بوگندوی ما آخر کجا؟
کفش نرم و ناز گوچیتان کجا؟
سهم ما از زندگی یک چسب بود
پینهدوزی عادتی دلچسب بود
***
هان حریفا مرشدا پیرا بَبَم
شست پای خویش بنگر ای دلم
رهنمود هی در کنی زینسان تو با نام سریش
هان رود آن شست پات در چشم خویش