----------------
جناب آقائی که وزير «فرهنگ» هستيد، لازم به ذکر میدانم که در همان زبانی که شما مسئوليت وزارت «فرهنگ» آن را بعهده داريد، «اعتماد» را «برانگيخته» نمیکنند، «جلب» ميکنند. «برانگيخته» کردن (یا شدن) (بگذریم که بکار بردن فعل "کردن" برای "برانگیخته" چندان روان نیست و بجای آن معمولا می گویند "برانگیزاند") برای چيزهائی است که در حالت عادی بصورت پنهان يا غيرفعال در انسان وجود دارند (مثل شهوت یا کنجکاوی) و در اثر محرکات محيطی «برانگيخته» میشوند. «اعتماد» چيزی نيست که بصورت پنهان در انسان باشد، همیشه هست و همیشه فعال است (از منظر ذهنیت زبان فارسی). بنابر اين در زبان شيرين فارسی اعتماد «برانگيخته» نمیگردد.
بماند که وقتی میگوئید « حزب مشارکت اعتماد ما را برانگيخته کنند» يک معنای -رويم به ديوار- هيجده سال به بالا از آن برداشت میشود که موضوع بحث ما نيست. مثلا مشارکتی ها دارند... و شما با لبخندی پس از راضی شدن... (استغفرالله)
حالا اگر من کمسواد بیمعلومات چنین عباراتی بسازم، نهایتش این است که برای لاپوشانی میگویم «ذوق شاعرانه من گل کرد و ترکیب شعری ساختم». مردم هم که از آدمی مثل من توقع بالا ندارند میگویند «طفلک ... خل است، ...شعر میگوید». اما شما که چنین ترکیبهائی میسازید، بنده خداها میمانند که این را باید چه بنامند؟ این است که هیچی نمینامندش و به شما هیچ ایرادی نمیگیرند. کله تکان میدهند و میگذرند. اما این برمن گران تمام میشود که سوتی های شاعرانهام را شما بیان میکنید آنوقت من باید بار «...خل» بودن را به دوش بکشم. آیا این انصاف است؟