به نقل از
ایرنا در تاریخ پنجشنبه هفتم تیرماه امسال
----------------------------------------
شما فکر میکنید اگر آدمی سواد نوشتن اسم کاندیدای خودش را روی برگه رای نداشته باشد آیا میتواند درباره برنامههای وی و وعدههای دادهشده (مثلا آوردن نفت بر سر سفره و یا دادن ماهی پنجاههزار تومان نقد) و درستی و نادرستی آنچه به او میگویند تصمیم صحیح بگیرد؟ از هر هفت نفر هموطن ما یکی بیسواد است. درصدی بیان کردن آن میشود حدود ۱۴ درصد. اگر فقط دو سوم این افراد بالای سن رای دادن باشند چیزی حدود شش و نیم میلیون نفر میشود. این یکی از مخازن بزرگ رای سرگردان در جامعه ما است.
ضمنا حرفهائی از مقامات که من و شما فکر میکنیم مسخره است و نهایتا برای ما ارزشی در حدود یک جوک دارند برای بخش بزرگی از جامعه ما نه جوک هستند و نه مسخره. مسلما و حتما چنین سخنانی «مخاطبان»ی دارند. شش و نیم میلیون رای در کشوری که کلا هفتاد میلیون نفر جمعیت دارد آنقدر بزرگ و شیرین است که هر سیاستمداری را وسوسه میکند تا برای بدست آوردن آن هر سخنی را به زبان آورد. یک سیاستمدار معقول در جهان را در ذهن خود مجسم کنید. مهم نیست قدیمی است یا جدید و یا اینکه از کجای دنیاست. حالا در همان ذهنتان به وی وعده رای شش و نیم میلیون نفر را بدهید. حاضر خواهد بود چکار کند؟ اگر قرار باشد با شصت سال سن معلق زدن را یاد بگیرد حتما این کار را در اسرع وقت خواهد کرد، سخن بیربط گفتن که چیزی نیست.
یک هفتم کشور ما بیسواد است. این یعنی رسانههای نوشتاری ما در میان یک هفتم از مردم جائی ندارند. گمان میکنم اگر ساختار و نوع زندگی اکثر این حدود ده میلیون از هموطنانمان را در نظر بگیریم میبینیم که اطرافیان این افراد نیز از سواد درست و حسابیای نباید برخوردار باشند. فرض اینکه چیزی حدود یک پنجم مردم ما با «خواندن و نوشتن» رابطهای نداشتهاند و ندارند شاید زیاد دور از واقعیت نباشد. بنظر من این از مسئله بنزین و یا جنگ آمریکا علیه ایران فاجعهبار تر است. در عین حال این یک هفتم (یا یک پنجم) مردم ما همواره برای گرفتن خبر از اوضاع و احوال ایران و جهان (آنهائیشان که قدری بالاتر از دیگرانشان فکر میکنند البته) گوش و چشمشان به رادیو و تلویزیون کشور است. من یا شما هم تنها و تنها از یک منبع اخبار و اطلاعاتمان را میگرفتیم بعد از مدتی ناچار بودیم باور کنیم که بهترین و صحیحترین اخبار را همین منبع ما پخش میکند و بس.
برای یک هفتم مردم کشور ما آمریکا و اسرائیل و عراق و ترکیه و عربستان و اندونزی فرقی ندارند و همه «خارج» محسوب میشوند. معلوم است که به راحتی میتوان به کله این جماعت فرو کرد که «خارجیها با ما دشمن هستند». اینان فرقی بین دشمنی عربستان با کشور ما (دشمنی دو دولت) و دشمنی خودشان با کبلائی محمد که سرشان کلاه گذاشته و پولهایشان را بالا کشیده قائل نیستند. دشمنی و دوستی این مردم از افق ده کوره و شهرکی که در آن زندگی میکنند فراتر نمیرود.
متاسفانه یا خوشبختانه «ایرانی» فقط من و شما نیستیم که زیر باد کولر پای کامپیوتر نشستهایم و برای هم مینویسیم و از هم میخوانیم. از هر صدنفری که مثل ما شناسنامه ایرانی دارند چهارده نفرشان اصلا قادر نیستند بفهمند خط و خطوطی که در شناسنامهشان کشیده شده چیست. حتی توان خواندن اسم خودشان را در شناسنامه خویش ندارند. کامپیوتر و اینترنت که دیگر هیچ.
ما همخانه یک زلزله عظیم هستیم. زلزلهای با قدرت ۱۰ میلیون در مقیاس بیسوادی که میتواند هر آنچه ما ساختهایم را به سه سوت پائین بیاورد. شاید بد نباشد گاهی بیاد آوریم که یک هفتم کشور متعلق به یک هفتم جمعیت آن است. انصاف بدهیم که حداقل یک هفتم کارهائی که مدیران کشور میکنند برای آن یک هفتم بی سواد است. اين چند روزه که ننوشتم مدام دارم فکر میکنم که اگر من جای احمدینژاد يا هرکدام از مقامات بودم آیا برای يک هفتم بیسواد کشورم حرفی بجز همین حرف ها که آقايان میگويند میگفتم؟