نگاهی دیگر، نگاه ما
خیلی وقتها در زندگی لازم است که از نگاهی دیگر به قضایا بنگریم، از زاویه‌ای جدید. نگاه ما باید نگاهی دیگر بشود و نگاهی دیگر نگاه ما
درس چیه؟کتاب چیه؟ اقتصاد و آمار چیه؟ من ول‌معطلم.
اینکه یک سری از اقتصاد‌دان‌های مخالف سیاست‌های اقتصادی دولت و یک سری از طرفداران دولت بنشینند دور یک میز و برای اولین بار در تاریخ معاصر ایران در حضور دوربین‌ها و خبرنگاران با هم صحبت و مناظره بکنند بجای متهم کردن و فحش دادن به یکدیگر چیزی است که در ذات خودش بسیار مفید است و می‌تواند سرآغازی باشد برای اینکه در پنجاه شصت سال آینده بتوان درباره یک سری از سیاست‌های دولت بصورت عمومی بحث کرد و نگران بعدش نبود.
شاید بتوان امید داشت که روزی خواهد آمد که شهروندان ایرانی قادر باشند بدون به سر و کله هم پریدن یکی دو ساعتی درباره اختلاف نظرهای‌شان با هم صحبت کنند و بعد با یکدیگر دست بدهند و با لبخند از پای میز بلند شوند و دیگر بیرون محل مذاکره نیاستند منتظر دیگری تا آنجا تسویه حساب نمایند. اما فعلا به همین اولین قدم گفتگو در کشوری بپردازیم که در آن ظاهرا واضع نظریه گفتگویش کاری واقعی را که در مقابل دوربین کرده (دست دادن را) جعلی می‌داند و مخالفانش گزارش اقتصادی جهانی جعلی را واقعی می‌دانند. بگذریم و برسیم به مناظره.

اولین ضد حمله‌ای که طرفداران دولت علیه این اقتصاد‌دانان بکار می‌برند این است که ایشان به یک جریان سیاسی خاص وابسته (یا متمایل) هستند. وابستگی این پنجاه و هفت نفر اقتصاد‌دان نگارنده نامه به رئیس جمهور به یک طیف سیاسی مخالف دولت (اگر چنین باشد) چیز بدی نیست. بالاخره آدم وقتی قرار است از سیاست‌های دولتی انتقاد کند که در روز روشنش وابسته سیاسی کشور دیگر را در خیابان کتک می‌زنند و معلوم نمی‌شود که چه کسی زده، دو راه بیشتر ندارد یا بصورت ناشناس این انتقادها را مطرح کند که طبعا کسی اهمیتی به حرف‌های یک ناشناس نمی‌دهد و یا اینکه خود را بچسباند به یک جریان بزرگ در حد و اندازه‌های همان‌ها که قصد انتقاد از ایشان را دارد تا امنیتش محفوظ باشد. اگر اقتصاد‌دانی (یا هر متخصص دیگری در رشته تخصصی خودش) به هیچ‌کجا وصل نباشد و بیاید رسما از دولت انتقاد کند مسلم است که آجری، بیلی چیزی به فرق سرش خورده که یک تنه دارد جلوی یک سیستم عظیم که سر و ته‌اش پیدا نیست می‌ایستد و بنابراین باید در سلامت عقل وی و حرفی که می‌زند شک کرد.

اما آنچه مایه تعجب من شده این است که این دو طرف (موافق و مخالف) می‌خواهند بر چه اساسی با یکدیگر صحبت کنند؟ پایه‌های علم اقتصاد بر آمار و عدد و رقم استوار است. عدد و رقم در کشور ما دو اشکال اساسی دارد:
اول اینکه مثل هر چیز دیگر امور اداری و دولتی آن دچار هرج و مرج شدید است. یعنی هرکس مطابق با آنچه که قصاب سرکوچه‌شان می‌فرماید و براساس اینکه صبح با مادر بچه‌ها دعوا نکرده باشد (یا کرده باشد)‌ به شکم خود نگاه می‌کند و یک اعدادی را بصورت شکمی توی جداولی شکمی‌تر می‌نویسد. حساب کتابی هم که هیچگاه برای دفتر و دستک اداری در میان نبوده در این کشور که بازخواست کند از اهل میز و صندلی.
دوم اینکه هر آنچه آمار و ارقام باشد در کشور (شکمی یا غیر آن) جزء حیطه امنیت ملی حساب شده و طبعا استناد کسی به آنها می‌تواند طرف را بفرستد آنجائی که حتی دست طیف پشتیبانش هم به وی نرسد. با مقایسه آمار و ارقام می‌توان فهمید که وضع مملکت چگونه است و چون ممکن است یک وقت خلق‌الله با یکی دو جمع و تفریق ساده بفهمند که ممالک محروسه چه حال و روزی دارد پس اصولا همه این اعداد جزء قلمرو امنیت ملی تلقی می‌شوند.

به همه آنچه گفته شد در بالا اضافه کنید که اقتصاد یک علم است مثل فیزیک مثل شیمی مثل ریاضیات مثل ستاره شناسی مثل بیولوژی مثل جامعه شناسی. همانگونه که در فیزیک برای اندازه‌گیری یک کمیت خاص ممکن است سه تا چهار راه موجود باشد و هر متخصصی بنا به صلاح‌دید خود پیروی یکی از آن راه‌ها را بکند، در علم اقتصاد هم شاخص‌ها و کمیت‌های مختلفی تعریف می‌شوند و نحوه‌ محاسبه آنها با یکدیگر متفاوت است. می‌خواهم بگویم که اختلاف دید و منظر در علم اقتصاد هم مثل هر علم دیگری وجود دارد. مردم عادی و عامی (مثل من) بسختی می‌توانند متوجه این تفاوت‌ها بشوند و تعبیر درستی از آنچه ارائه می‌شود داشته باشند.

در هر حال آنچه هرکس در جامعه حس می‌کند میزان پولی است که در می‌آورد و میزان هزینه‌ای که می‌پردازد. خوشبختانه در این گیس و گیس کشی‌های علمی و سیاسی مردم هنوز متر و معیار قجری -ساخته‌ شده در زمان شاه بابا- را برای اندازه‌گیری وضعیت زندگی خویش دارند. برای اینکه بفهمی وضع اقتصادی بهتر شده یا بدتر فقط کافی است به وضعیت خودت و چند نفر دور و برت نگاه کنی. در همان حال گوش جان سپردن به آمار شیرینی که از اولین روز‌های برپائی رادیو تا کنون در بوق شده و می‌شود برای فهم چون منی راحت‌تر است. پدرپدربزرگ‌من هم همین‌گونه بود، پدربزرگم نیز به همین باور بود، پدرم هم خیلی برای درک واقعیت‌ها به خودش سختی نداد، من نیز فیلسوفانه کله می‌جنبانم که همه چیز در کشور من رو به راه است.
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Free Blog Counter