...
این نظر من بود درباره قسمت دوم مقاله زیبايتان. اما در ادامه گفته اید که «آخر این با چه جور آزادی
عقیده ای جور در می آید که من و طرفداران من چون که به مذهب اعتقاد داریم حق نداشته باشیم در حکومتی که برای ما وجود دارد مشارکت فعال داشته باشیم». حق با شماست، چنین چیزی در ظاهر امر با آزادی عقیده جور در نمیآید اما نکتهای که غالبا بهنظر نمیآید این است که «شما (ی نوعی و نه شخص شما) تا چه حد به همان اصولی که به شما اجازه خواهد داد «آزادی عقیده» داشته باشی پایبندی»؟
به دیگر سخن آنانی که میگویند در غرب فضای آزادی برای پیروان فلان عقیده نیست تا چه حد حاضر هستند بجای زدن زیر صفحه شطرنج بنشینند و با رعایت قوانین بازی کنند؟ هیچ نابغه شطرنجی در جهان نیست که بتواند در مقابل «شطرنج بازی بررهای» امثال «شیرفرهاد» حتی به یک مساوی امید داشته باشد چه برسد به بازیای عادلانه. نوع شطرنج بررهای بازیکن بررهای و قانون بررهای میطلبد.
عقیده هر کس محترم است اما اگر عقیده کسی «تلاش برای محدود کردن عقیده دیگران» بود هم آیا باز همان احترام را از دیگران خواهد داشت؟ مسلما خیر. اگر کسی عقیده داشت که «باید زد و کشت و قدرت نمائی کرد» (تا حدودی مثل عقیده نو محافظهکاران آمریکائی منتها در شکل افراطی آن و یا تروریستهای بنیادگرا) آیا باز هم باید به این عقیده احترام گذاشت؟ اگر شما بدانید که عقیده من و باور من «حذف و تخریب» فیزیکی شخص شماست (به هر دلیلی، چه حق با من باشد و چه نباشد) آیا به من اجازه استفاده از امکاناتتان را میدهید؟ آیا در این صورت من از امکانات خود شما علیهتان استفاده نخواهم کرد؟ کدام انسانی حاضر است امکان تخریب و حذف (چه مادی و چه غیر مادی) خود را در اختیار دیگری بگذارد؟
روی کلام من به سمت مذهبیون نیست که دیدیم در دهه نود میلادی هم یک حزب افراطی شبه نازی در اتریش به قدرت رسید و بعد کشورهای اروپائی آنقدر بر اتریش سخت گرفتند که حزب قدرت را واگذار کرد. میتوان گفت (به زبان سیاست اروپا) که باقی کشورها آن حزب را از قدرت «پائین کشیدند».
قرار نیست که کسی از نردبان بالا بیاید و بر تخت قدرت بنشیند و بعد بزند نردبان را پائین بیاندازد و آن بالا هرکار خواست بکند. از پایههای دموکراسی این است که نردبان باید پابرجا بماند چون هرکس که بالا رفت «موظف» است که از همان نردبان پائین بیاید و به امر دیگری که از آن بالا رفته گردن بنهد. خطر اینکه کسی برود و آن بالا جا خوش کند بسیار بیشتر است از اینکه جلوی بالا رفتن گروهی خاص را بگیریم.
سوالی که پیش میآید این است که «آخر مگر شما که هستی که میخواهی صافی و فیلتر بگذاری بر سر بالا رفتن از نردبان قدرت؟ آیا این خودش یک دیکتاتوری نیست؟» در پاسخ باید بگویم که خیر، رکن رکین دیگر دموکراسی پدیده «چک کردن بمنظور ایجاد توازن» است. یعنی اینکه دهها سازمان و نهاد دیگر بالای سر من هستند که اگر من نگذاشتم شما بناحق از نردبان بالا بروی اولا یک پس گردنی به من بزنند و بعد راه را برای شما باز کنند. شما (ی نوعی) که فکر میکنی حقت توسط من پایمال گشته نیز هزار و یک وسیله داری که با رای دهندگان جامعهات تماس بگیری و با آنان مطرح کنی این ناجوانمردی را که من در حقت روا داشتهام. همان مردم گوش من را در انتخابات بعدی خواهند کشید و باید پاسخگو باشم.
...