نگاهی دیگر، نگاه ما
خیلی وقتها در زندگی لازم است که از نگاهی دیگر به قضایا بنگریم، از زاویه‌ای جدید. نگاه ما باید نگاهی دیگر بشود و نگاهی دیگر نگاه ما
دایه ورزشکار، شیرفرهاد شطرنج‌باز، وانت‌پیکان دموکراسی (۱)
این سه پست اختصاص دارد به بیان نظرات من درباره آنچه که «پنگوئن ۱۰۱» محترم و گرامی در پست آخرش با عنوان«تاملی بر ترکیه» نگاشته. با تشکر از او و دوستی که نظرات مشابه پنگوئن عزیز را با من در میان گذاشت. این دو دوست جرقه بیان آنچه در پی خواهد آمد را در ذهن من زدند.
----------------------

پنگوئن عزیز

مطلب زیر فقط و فقط بیان دیدگاه‌های من است درباره آنچه نگاشته‌ای تحت عنوان «تاملی بر ترکیه». مطلقا قصد نقد پست تو را ندارم که دانش من در حدی نیست که تو را به نقد بنشینم. خواستم به سوال آخر پست زیبایت که پرسیده‌ای «به نظر شما اینطور نیست؟» پاسخ گویم.

در مورد قسمت اول مقاله‌شما (مقایسه آرمانهای انقلاب ایران و سکولاریزم در ترکیه) حرفی برای گفتن ندارم الا اینکه هر جامعه‌ای خط قرمز‌هائی دارد که به دور پایه‌های سازنده‌ آن جامعه کشیده شده تا جامعه را ازآسیب به آن ستون‌ها و سقوط (به زعم خودشان) باز دارند. حالا اینکه یک‌ وقت این پایه‌ها با خط قرمز‌های اطراف‌شان صاف آمده‌اند روی مدل موی من یا مانتوی همسر من یا هر زمین غیر مناسب دیگری بنا شده‌اند و حیطه زندگی خصوصی من یک دفعه «افتاده درون طرح!!!» امری است که پرداختن به آن می‌تواند سر سبز هر سرخ زبانی را در هر کشوری که باشد با خطر مواجه کند. بعضی جاها خطر سنگ و بعضی‌ جاها خطر گیوتین. بگذریم.

اما درباره حجاب در ترکیه که در قسمت دوم عنوان کرده‌اید می‌خواهم بگویم که صد البته داشتن و نداشتن حجاب امری کاملا شخصی است، ولی دو مورد دیگر در اینجا هست که شاید مردم ترکیه با توجه به آنها خواهان این هستند که یک زن محجبه به کاخ ریاست جمهوری کشورشان وارد نشود.

نخست اینکه ظاهر هرکدام از ما آدمها تا حدود زیادی نشان دهنده نوع زندگی و نوع باورهای‌مان و «چند مرده حلاج بودن»مان است. آدمی که عضلاتی بر‌آمده و سینه‌ای ستبر دارد به احتمال قریب به یقین ورزشکار است و روزی دو ساعت از وقتش را به ورزش می‌گذراند و از تمرین و تحرک لذت می‌برد. اگر شما به دنبال کسی هستید که کودک‌تان را برای سه چهار ساعتی نزدش بگذارید تا مراقبش باشد و بخواباندش و شما بتوانید با همسرتان به مهمانی بروید، آقای ورزشکار مذکور در بالا شاید انتخاب مناسبی برای نگهداری از فرزندتان بنظر نیاید چون گمان می‌کنید که اهل نشستن یک جا و سر و کله زدن با بچه برای چند ساعت نیست.
معتقدم از روی ظاهر آدم‌ها نمی‌توان قضاوت نهائی کرد ولی قضاوت اولیه معمولا برروی ظاهر افراد انجام می‌شود و در بسیاری از موارد هم نه تنها این قضاوت اولیه به نتایج صحیحی می‌رسد بلکه حتی قضاوت نهائی را هم از خود متاثر می‌کند (متاسفانه). داشتن و نداشتن حجاب به خود فرد مربوط است ولی هنگامی که داشتن یا نداشتن آن می‌تواند مسئولیت اجتماعی‌ای را که به گردن خانمی یا همسر وی است شدیدا تحت تاثیر قرار دهد آنگاه مهم می‌شود. مقایسه کنید واکنش احتمالی مردم ترکیه به رئیس جمهوری که خانمش حجاب دارد را با اینکه فلان مفتی اعظم در همان کشور همسری بی‌حجاب داشته باشد! همانگونه که این برای کشاندن مردم به مسجد با مشکل مواجه خواهد شد ، جلب اعتماد مردم هم برای آن یکی دشوار خواهد بود.

دوم اینکه وقتی شما با داشتن حجاب یا گذاشتن عرقچین یا انداختن صلیب یا داشتن شمشیر با خود نشان می‌دهید که باورتان چیست دارید به دیگرانی که با شما در تماس هستند می‌گوئید که «من اینگونه‌ام و از تو انتظار دارم که چنین باشی و چنان کنی». فی‌المثل خانمی محجبه با داشتن حجاب دارد به دیگران پیام می‌دهد که «من مسلمان هستم و از تو انتظار دارم مطابق دستورات اسلام با من رفتار کنی کما اینکه من نیز از جایگاه یک زن مسلمان با تو برخورد خواهم کرد». تا زمانی که چنین باورهائی بین من و شما بعنوان آدم‌های عادی جامعه می‌ماند هیچ مشکل خاصی پیش نمی‌آید. با همان عیسی به دین خود و موسی به دین خود کارها رو به راه می‌گردند. اما همین ‌که چنین فردی در جایگاهی قرار می‌گیرد که باید با بی‌طرفی و رعایت عدالت با بخشی از جامعه طرف گردد، کار سخت می‌شود. مثلا آدمی که یک یهودی ساده است و نه حتی متعصب سختش است فرزندش را به مدرسه‌ای بفرستد که معلم کودک یا مدیر آن مسلمان باشند. حال اگر معلم و یا مدیر یا هردو آنها مسلمان دو آتشه هم باشند که دیگر حال و روز طرف معلوم است.

یک کشور از اقوام، مذاهب و گروه‌های مختلفی تشکیل شده. تا هر اندازه که بتوان به همه اینان نشان داد که دولت حامی همه شماست و تک‌تک شما بدون در نظر گرفتن تفاوت‌های‌تان می‌توانید از مواهب این سرزمین برخوردار باشید، می‌شود همه را در زیر یک پرچم گرد آورد و انرژی جامعه را به سمت و سوئی سودمند هدایت کرد. در غیر این صورت عراق -چه عراق صدام حسین، چه عراق قبل از او و چه عراق پس از او- بهترین مثال است از گروه‌های مختلفی از مردم که احساس می‌کنند گروه‌های دیگر دشمن‌شان هستند و کسی نیست تا از ایشان حمایت بعمل آورد الا خودشان. این است که مردم ترکیه خواهان این هستند که کسی آن بالا بنشیند که فارغ از تفاوت‌های مردمان مختلف آن سرزمین کشورشان را اداره کند.
...
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Free Blog Counter