نگاهی دیگر، نگاه ما
خیلی وقتها در زندگی لازم است که از نگاهی دیگر به قضایا بنگریم، از زاویه‌ای جدید. نگاه ما باید نگاهی دیگر بشود و نگاهی دیگر نگاه ما
ما و قطعنامه‌ها (۳)
خدا کند که در آینده نه تحریمی در کار باشد و نه جنگی. فعلا اگر هم کسی بخواهد با کسی بجنگد یک مدتی طول می‌کشد که نیروها جمع شوند و نقشه‌های حمله و دفاع آماده گردند. خطر آنی خطر تحریمهای سازمان ملل علیه ایران است. توجه کنید که کشورما اگرچه تا کنون تحت تحریم بوده ولی این تحریم هیچگاه جهانی نبوده. آمریکا فلان چیز را به ما نداده رفته‌ایم و از اروپا خریده‌ایمش (حتی گرانتر). اروپا نداده رفته‌ایم از کره جنوبی و ژاپن خریده‌ایم. قطعات هواپیما‌های آمریکائی و اروپائی نداریم، خوب رفته‌ایم هواپیمای روسی خریده‌ایم (بماند که گاهی سفر با پیکان پنجاه و هفت در جاده چالوس امن‌تر است از سوار شدن به این هواپیما‌‌های تاواریش‌های روسی‌). امورات خود را گذرانده‌ایم. این فرق می‌کند با اینکه هیچ کشوری نتواند (=حق نداشته باشد) فلان قلم کالا را به ما بفروشد.
من فکر می‌کنم در هیاهوی غول جنگ، ما توجه به این نداریم که ماری بنام تحریم دارد پاهای اقتصاد ما را نیش‌ می‌زند. به ما چه؟ ما که نه سر پیازیم و نه ته پیاز؟ خوب البته شاید پنجاه سال پیش چنین حرفی درست بود ولی اکنون...

اجازه بدهید با یک مثال ساده شما را با پروسه خرید خارجی آشنا کنم. آنهائی هم که آشنا هستند با این پروسه لطف کنند و نظراتشان را اظهار نمایند. سعی کرده‌ام مطلب را بسیار ساده کنم که اگر کسی اصلا با داد و ستد داخلی و یا خارجی آشنائی ندارد باز هم متوجه بشود که مسئله از چه قرار است.
فرض کنید که من وشما برای کارخانه‌ای کار می‌کنیم که مثلا مایع ظرفشوئی می‌سازد. حال بعد از مدتها تحقیق و مطالعه، کارخانه به یک فرمول جدید برای یک نوع مایع‌ظرفشوئی بهتر می‌رسد. برای ساخت محصول جدید ما نیاز به این داریم که پنج تن فلان ماده شیمیائی را از خارج ایران وارد کنیم. خوب چگونه باید این کار را انجام داد؟

ابتدا به تمام شونصدهزار سازمان و نهاد و اداره و دفتری که درکار دادن مجوز واردات هستند تک تک سرمی‌زنیم و در هرکدام نصف روزی بالا و پائین می‌شویم. بعد که هزینه‌های قانونی، نیمه‌قانونی و غیرقانونی همه چیز را به همه ‌کس دادیم و هر آنچه مهر در آن ساختمان بود پای تک‌تک برگه‌های ما خورد به اداره دیگر می‌رویم و همان داستان تکرار می‌شود. حال بنا را بر این می‌گذاریم که از هفت خوان رستم عبور کرده‌ایم و با ارائه کله‌ اژدهای مادرمرده به تمامی آنانی که باید،‌ مجوز واردات کالای خود را گرفته‌ایم. مبارک است. به سلامتی. گیلی‌لی‌لی‌لی‌لی‌لی.

اکنون به کارخانه برمی‌گردیم و شروع به گشتن به دنبال اسامی‌ شرکت‌هائی می‌کنیم (در جهان) که ماده مورد نظرمان را در مقیاس صنعتی تهیه و صادر می‌کنند. فرض کنید که ده تا شرکت از سرتاسر جهان پیدا می‌کنیم. سه‌تای آن‌ها از کشورهائی هستند که یا از جانب ایران به رسمیت شناخته نشده‌اند و یا ایران با ایشان مراودات تجاری ندارد. خلاصه این سه‌تا را خط می گیریم. با بقیه مکاتبه می‌کنیم. دوتای‌ دیگر می‌گویند که مایل نیستند با ایران داد و ستد تجاری داشته باشند و پشت دست‌شان را داغ نموده‌اند (به هر دلیلی که باشد). می‌ماند پنج‌تا. شرایط فروش دو تای دیگر هم اصلا با سیاست‌های بازرگانی و بانکی ایران سازگاری ندارد. پس ما در کل امکان وارد کردن جنس از سه شرکت مختلف را داریم. قیمت‌ها و شرایط تحویل کالا را مقایسه ‌می‌کنیم و بالاخره یکی که بهترین شرایط را به ما پیشنهاد داده انتخاب می‌شود.
ادامه‌ دارد ...
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
1 Comments:
Anonymous Anonymous said...
it was so funny.keep writing.(smiling face)

Free Blog Counter