نگاهی دیگر، نگاه ما
خیلی وقتها در زندگی لازم است که از نگاهی دیگر به قضایا بنگریم، از زاویه‌ای جدید. نگاه ما باید نگاهی دیگر بشود و نگاهی دیگر نگاه ما
«ما دختران‌مان را دفن می‌کنیم» به نقل از سیبستان، نوشته آقای مهدی جامی
مقاله‌ای بسیار زیبا و خواندنی از «سیبستان» نوشته آقای مهدی جامی:
---------------------------------------
ما دختران‌مان را دفن می‌کنیم

ريشه مبارزه با پوشش دختران با آن آيين دفن کردن فرزند دختر در عصر جاهليت يکی است. تعارف نکنيم. همه حرفها بهانه است. نه خدا خواسته نه قرآن نه اسلام نه پيامبر. اصلا گوش ما به کدام حرف قرآن و خدا و پيامبر باز است که به فرض به اين يکی باشد. سر تا پامان ضديت با دين سلام و صلح و آرامش است. کدام شادی را به ارمغان آورده ايم ما عبوسان؟ کدام آرامش را ايجاد کرده ايم ما استيزه جويان؟ نگاه کن و تماشا کن چگونه جامعه بزرگ ايران را در تنش و عصبيت و تندی غرق کرده ايم. نگاه کن به عمرهای کوتاهی که برای مردم ارمغان آورده ايم. اين زندگی که ما ساخته ايم نه بهشت اسلامی که جهنم جاهلی است. کفر مردم را درآورده ايم. اين دين است؟ دين کجاست؟ دين کيست؟ اين محتسب صفتی ريشه اش در جهالتی است که از جهل خود نيز بی خبر است. دين بزرگ است اما از بس کوچک ايم به قامت ما گريه می کند. دينی که مردم را فراری دهد دين نيست راه اهريمن است. اسير نام نبايد بود. ای بسا زنگی که نامش کافور است.

عرب جاهلی دختر را زير خاک می کرد. نمی کرد در پستو می کرد. نمی کرد در ذهن اش روی او خاک پاشيده بود. اين تفکر صورتهای مختلف دارد. بيزاری از فرزند دختر نمونه ديگر آن است. دختر به دنيا نيامده دفن شده است.

حالا دختران تسليم نيستند. نمی توان دفن شان کرد. نمی توان رويشان خاک پاشيد. بر می خيزند و می گريزند. يا می ايستند و خاک به چشم ات می پاشند. يا نگاه ات می کنند عميق و زهردار که شرمنده شوی. و تو نمی آموزی. نمی بينی. اسير آن آيين کهن هستی. تسخير شده شيطان. دختران ما را هرزه می خوانی. هرزه حکم اش در چشم تو معلوم است. تو دختران ما را کشته ای. دفن کرده ای. تو آنها را تحقير می کنی. تو به آنها اهانت می کنی. تو آنها را آدم نمی بينی. شيطان تصور می کنی. و نمی دانی که پيش چشم ات بود آيينه کبود لاجرم دنيا کبودت می نمود.

ما از زيبايی می ترسيم. زيبايی خطرناک است. زيبايی وسوسه گر است. ما از وسوسه می ترسيم. خودمان دلمان برای زيبارويان غنج می رود. دلمان می خواهد با هر پری رويی بخوابيم. اما برای همان پری رو هم آبرويی قائل نيستيم. زن برای ما مردان ايرانی مظهر عشق است و ترس و نفرت. زن زنی که مهار ناشدنی می نمايد. ما زن مهارشده را دوست داريم. وقتی مهارناشدنی شد اژدها جلوه می کند. می گوييم با خود زن و اژدها هر دو در خاک به.

زيبايی قدرت زن است. ما از قدرت زن می ترسيم چون قدرت ما را به خطر می اندازد. پس از زيبايی می ترسيم. می خواهيم به زور هم که شده زيبايی او را پنهان کنيم. ما زيبايی را دفن می کنيم. خودمان مليشيا راه می اندازيم تا قدرت نمايی کنيم. اما از بروز قدرت زن در کوچه و خيابان وحشت می کنيم. ما زن را با ميلی شهوانی سرکوب می کنيم.

مساله جمهوری دينی است؟ نه مساله جمهور است. مادرانی است که دست در دست مردان خانواده دختران را به قربانگاه می برند. مردانی است که به زور ابزار قهريه زيبايی را مقهور می خواهند. برای همين است که پليس دختران ما را به خانواده تحويل می دهد. خانواده همان پليس است. تعارف نکنيم. هر کسی که با پليس موافق است خود پليس ديگری است. از همان تفکر سيراب می شود. رفتار پليس بازتاب گرايش خانواده های ما ست. حتی جايی که پليس نيست برادران و پدران و مردان خانواده هستند تا دختران ما را سرکوب کنند.

ما هنوز و همچنان تا سالها با لباس مساله داريم. با لباس شهری. با شيوه تردد. با اين ظهور خيابانی. اين مساله مدرن ما ست. ما مدرن ايم؟ پوشش و لباس دختران و زنانی که می خواهند به انتخاب خود زندگی کنند برای ما مهمترين مساله اجتماعی است. در جامعه ای که انتخاب معنا ندارد.

در دوبی که بودم می گفتند و می ديدم که هيچ عربی در اتوموبيل خود زن در کنارش نداشت. آنها از زنان عار دارند. آنها زنان را دفن کرده اند. گيرم در خانه هايی که کف شان مرمر است و تمام وسايلش آمريکايی است. آنجا پليس منع نمی کند. خانواده خود پليس است. مشکل ما از آنجا ست که دوشقه شده ايم. جامعه نامتوازن است. پليس را برخی قبول ندارند. ولی بسياری از ما پليس هم که نباشد خود برای دختران و زنان شان پليس اند. مشکل ما با زن، قديمی است. جمهوری دينی تنها اين مشکل را روی دست و دامن ما استفراغ کرده است.
--------------------------------------------------
مقاله فوق از «سیبستان» نقل شده است.
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Free Blog Counter