نگاهی دیگر، نگاه ما
خیلی وقتها در زندگی لازم است که از نگاهی دیگر به قضایا بنگریم، از زاویه‌ای جدید. نگاه ما باید نگاهی دیگر بشود و نگاهی دیگر نگاه ما
ما و قطعنامه‌ها (۷)
این هم قسمت هفتم از پست‌های «ما و قطعنامه‌ها».
-----------------------
...
چه از راه قانونی مواد اولیه‌ مان را وارد کرده باشیم چه از راه غیر قانونی، اکنون باید قیمت نهائی محصول مان را اندکی! تعدیل! کنیم. درضمن نباید فراموش کنیم که هر بازاری کششی دارد. یعنی اگر مثلا یک شیشه مایع ظرفشوئی در بازار بین پانصد تا هفتصد تومان فروش می‌رود نمی‌توان همان کالا را پنج‌هزار تومان فروخت (البته از بازار و اقتصاد کشور گل و بلبل هرچه بگوئید برمی‌آید!!!). چون قیمت محصول ما بالا رفته و شانصد قلم جنس دیگر که خلائق مصرف می‌کنند هم به همان سرنوشت مایع‌ظرفشوئی ما دچارگشته اند پس قدرت خرید مردم خود بخود پائین آمده. چکار باید کرد؟ احسنت! سر لوله آب را توی پاتیل مایع ظرفشوئی می‌گذاریم تا رقیق شود! به دیگر سخن آب توی شیر می‌بندیم! یا به همان زبان تخصصی از کیفیت محصول کم می‌کنیم.

جواب مشتری‌های خارجی‌مان را چه بدهیم؟ ناسلامتی سالها زحمت کشیده‌ایم تا توانسته‌ایم این مایع‌ظرفشوئی‌مان را به جمهوری‌های شمالی کشور و یا چند تا کشور بدبخت بیچاره شبیه آنها در این‌طرف و آن‌طرف دنیا صادر کنیم. نمی‌شود مایع‌ظرفشوئی نامرغوب به ایشان بدهیم که. هموطن بودند یکی هم می‌زدیم توی سرشان که همین است که هست. نمی‌خواهی نخواه. تازه خدا را شکر کن که هر شیشه مایع‌ظرفشوئی را مثل اوائل انقلاب و زمان جنگ با یک قوطی کنسرو نخود نمی‌فروشیم! اینها مشتری خارجی هستند، درب بطری خوب جفت و جور نشود می‌رود از یکی دیگر می‌خرد، چه برسد به کیفیت پائین محصول. خوب برای اینها مایع ظرفشوئی با همان کیفیت قبلی می‌زنیم. ولی قیمت آن که به هرحال بالا رفته! چه بکنیم؟ گرانش کنیم؟ هزار و یک شرکت دیگر هستند در دنیا که به بازار‌ی که ما جنس می‌فروشیم چشم دارند. ما که نمی‌توانیم وقتی که همه دنیا قیمت را پائین می‌آورند تا مشتری و بازار را بگیرند قیمت‌مان را بالا ببریم!

خلاصه کارخانه مایع ظرفشوئی ما در سراشیبی «به خاک سیاه نشستن» شروع به حرکت می‌کند. صاحب (صاحبان) کارخانه تصمیم می‌گیرد که ما (من و شما) و دویست نفر دیگر از پرسنل را اخراج کند (خط تولید های دیگر همین کارخانه ما هم دچار مشکل مواد اولیه هستند). کارخانه که بنگاه خیریه نیست، باید کار کند تا پول داشته باشد حقوق بدهد. یک مدت کارخانه همه چیز را روی شمعک می‌گذارد ولی با سخت‌تر شدن شرایط، صاحب کارخانه عطای آن را به لقایش می‌بخشد و کار را تعطیل می‌کند (=کمبود بیشتر کالا=بالاتر رفتن قیمت‌ها). ماشین‌آلات به قیمت آهن قراضه فروش می‌روند و زمین کارخانه معامله‌ می‌شود (توجه کنید که ساختمان آن ارزشی ندارد برای کسی). بعد هم صاحب کارخانه تتمه سرمایه‌اش را یا به خانه‌سازی و بساز بفروشی‌ می‌زند یا منتقل می‌کند به آنور آب و دست اهل و عیال را می‌گیرد و می‌زند به چاک جعده.

این میان هزار و یک عامل ریز و درشت به نفع تولید و یا به ضرر آن دخیل هستند که بیش از این وارد آنها نمی‌شویم.
ادامه ندارد (از جانب من). ادامه‌اش با شما...
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Free Blog Counter