نگاهی دیگر، نگاه ما
خیلی وقتها در زندگی لازم است که از نگاهی دیگر به قضایا بنگریم، از زاویه‌ای جدید. نگاه ما باید نگاهی دیگر بشود و نگاهی دیگر نگاه ما
چرا دعا می‌کنیم؟
امروز داشتم فکر می‌کردم که فلسفه «دعا» چیست. اصلا چرا ما باید از خدا چیزی را بخواهیم؟ مگر خدا عادل نیست؟ مگر کامل نیست؟ مگر نمی‌داند دارد چکار می‌کند؟ خوب پس چرا ما که کامل و عادل نیستیم و نمی‌دانیم چه چیز برای‌مان خوب است یا بد از خدا می‌خواهیم که برای ما کاری بکند؟ اگر او خالق است و ما را دوست دارد پس درخواست ما که مخلوق هستیم و ناقص چه صیغه‌ای است؟ بهترین‌ را برای ما می‌داند و می‌خواهد، پس همان را در کاسه ما خواهد گذاشت.

مسئله وقتی پیچیده‌تر می‌شود که دعای ما «مستجاب» گردد . این به چه معناست؟ مثلا فرض کنید که من درس نخوانده‌ام و خدا خدا می‌کنم معلمم مریض شود و امروز به مدرسه نیاید. بعد که به مدرسه می‌رسم می‌بینم که طرف بعلت بیماری امروز به مدرسه نیامده. مسئله دو حالت دارد، یا دعای من با خواست خدا همسو بوده، یعنی اصلا بدون اینکه نیازی به دعای من باشد قرار بوده (=سرنوشتش چنین بوده=اراده خداوند بر این قرار گرفته‌بوده) که معلمم امروز مریض شود و به مدرسه نیاید. در این صورت اصلا من چرا دعا کردم؟ یا اینکه قرار نبوده که مریض شود (=سرنوشتش اینگونه نبوده) ولی بعد از دعای من خداوند در تصمیم قبلی و اولیه خود تجدید نظر کرده و برای اینکه من را شاد کند سرنوشت او را عوض کرده و وی مریض شده. در این صورت خداوند کامل و عادل نظرش را بخاطر من مخلوق که طبعا بقدر او نمی‌فهمم عوض کرده. یعنی «کمال» را که در برنامه‌ریزی سرنوشت همه ما مد نظرش بوده تبدیل به «نقصان» کرده. آیا نقصان به ضرر من بنده خدا نیست؟ خداوند که به ضرر بنده‌اش کارنمی‌کند؟
خلاصه هرچه فکر می‌کنم می‌بینم یک پای فلسفه دعا می‌لنگد. اصلا من یک لاقبا را چه به دخالت در اموری که خداوند خالق کائنات دارد می‌گرداند‌شان؟ چرا باید دعا کنم؟
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Free Blog Counter