پس از اینکه از قضیه تیراندازی در کالج «ویرجینیا تک» در آمریکا و کشته شدن ۳۳ نفر مطلع شدم، عصر که از سر کار رفتم خانه نشستم پای تلویزیون و مدام بین سی.ان.ان و بی.بی.سی کانال عوض کردم تا ساعت ده شب. از میان آن همه گفته و شنیده (که ۸۰ درصدش تکراری بود و هیچ بار خبری جدیدی نداشت) یک مصاحبه بی.بی.سی برایم جالب بود. با آقائی که متاسفانه اسمش را فراموش کردم مصاحبه میکرد. این آقا یکی از نمایندگان گروههای مخالف حمل آزاد اسلحه در آمریکا بود. ایشان میگفت که حدود ۲۲۰ میلیون اسلحه در آمریکا دست مردم است و هر سال ۱۱۰۰۰ نفر بر اثر حوادث مربوط به اسلحه در این کشور کشته میشوند (دوستانی که معتقدند آمار اشتباه است لطفا تذکر دهند تا اصلاح کنم).
اگر حرفهای این آقا را قبول کنیم تعداد قربانیان اسلحه در آمریکا که هر روز جان خود را از دست میدهند حدود سی نفر است. جالب است که تا بحال اعتراضات مردم آمریکا به دولتشان برای گذراندن قوانین شدیدتر برعلیه آزادی داشتن اسلحه، کمتر به جائی رسیده چرا که «گروه ملی تفنگ» (ترجمه نام از من است) به رهبری «چارلتن هوستن» -هنرپیشه دهه پنجاه و شصت میلادی سینمای آمریکا- که معتقد به آزادی داشتن و حمل اسلحه هستند شدیدا با هرگونه محدودیتی در این زمینه مخالفت کرده. این گروه ظاهرا نفوذ بسیار زیادی بر روی سیاستمداران آمریکائی دارد و بعلت اینکه کمکهای مختلفی به فعالیتهای انتخاباتی آنان میکند (=به آنها پول میدهد)، تمایل چندانی از سوی قانونگذاران آمریکائی برای گذراندن قوانین شدیدتر ضد اسلحه وجود ندارد.
بله، در آمریکا هم مثل هرجای دیگر جهان «پول بده و روی سبیل شاه (و ایضا ملت بدبخت) نقاره بزن». تفاوت در این است که در آمریکا مخالفان سیاستهای پولدارها حق و امکان این را دارند تا صدای خود را به گوش جامعه برسانند که در بعضی موارد باعث تغییر افکار عمومی بر علیه سیاست مورد نظر سرمایهدارها میگردد و طبعا صاحبان پول و قدرت یک قدم عقب نشینی میکنند. حالا این حرفها را بگذاریم کنار و وارد معقولات نشویم.
بله، داشتم خدمتتان عرض میکردم که آن آقای مهمان بی.بی.سی میگفتند ۲۲۰ میلیون اسلحه در آمریکا در دست مردم وجود دارد. بر اساس آنچه ایشان در آن برنامه بیان کرد من یک سری محاسبه کردم بدین شرح:
اگر بطور متوسط قیمت هر قبضه اسلحه را ۴۰۰ دلار فرض کنیم (طبعا بعضی بسیار گرانتر و برخی دیگر بسیار ارزانتر هستند) میبینیم که با کالائی سر و کار داریم که کل ارزش آن در سراسر کشور (آمریکا) ۸۸ میلیارد دلار* است. فرض میکنیم که هر سال فقط و فقط ۵ درصد کل ارزش این کالا، کالای جدید (=اسلحه جدید) وارد بازار میشود. این خود رقم چهار میلیارد و چهارصد میلیون دلار را به ما نشان میدهد. یعنی فقط گردش مالی مربوط به تولید و فروش اسلحه جدید در هر سال در آمریکا (با فرض درست بودن حدسهای ما) حدود چهار و نیم میلیارد دلار است. مسلما این ۲۲۰ میلیون اسلحه حاضر (و آنهائی که هرساله تولید خواهند شد)نیاز به گلوله دارند. گلولهها خود نیاز به جلدهای پلاستیکی قطار فشنگ دارند. دهها محصول مختلف دیگر که مربوط به اسلحه میشوند (مثلا روغن پاک کننده اسلحه، کهنه تمیز کننده مخصوص، انواع آچار پیچگوشتیهای مختلف برای باز و بستهکردن اسلحهها و تعمیر آنها، سیبلهای نشانهگیری، جلیقههای شکار با کلی جیب برای حمل مهمات، جلیقههای ضد گلوله و ...) نیز باید با همین ابعاد تولید گردند.
نتیجه آنکه فقط و فقط تولید و فروش اسلحه به مردم غیر نظامی در آمریکا تجارتی چند میلیارد دلاری است. چه باکش اگر هر روز بطور متوسط سی نفر (معادل آنچه دیروز در «ویرجینیا تک کالج» کشته شدند) در آمریکا با محصولات آن کشته میشوند؟ تجارت اسلحه در آمریکا دهها هزار شغل در کشور ایجاد کرده و میلونها دلار مالیات قانونی (زد و بندهای غیرقانونی و پشت پرده بماند) روانه خزانه دولت میکند. محدود کردن اسلحه در آمریکا یعنی وارد آوردن یک ضربه بزرگ به بخشی از اقتصاد کشور. مسلم است که حتی اگر سیاستمداری از تولید کنندگان اسلحه رشوه هم نگیرد باز برای گذراندن قانونی در این زمینه دست و دلش میلرزد چه رسد به اینکه چنین تجارت سودآوری توان خرید تقریبا هرکس را که بخواهد دارد، چند دلاری بالاتر یا پائینتر.
از طرف دیگر مردم آمریکا برای کشتهشدن روزانه پنج تا شش سربازشان در عراق هنگامهای راه انداختهاند که بیا و ببین. دموکراتها از یک طرف و جمهوریخواهان از طرف دیگر دارند توی سر و کله همدیگر میزنند و گیس و گیس کشی میکنند. رسانههای آمریکا هم هرکدام تکهای از لباس هر سرباز کشتهشده را بر سر نیزه میکنند و در کوی و برزن میگردانند و به احساسات مردم عوام دامن میزنند. اینجاست که شما میتوانید یک مثال عینی و کاملا قابل لمس از شباهت مردم ایران و آمریکا را ببینید. هر دو ملت آنچنان در برابر رسانههای خود مسخ میشوند که انگار شخص خداوند از درون آنها دارد با ایشان سخن میگوید. معتقدند همین است که «این میگوید» و لاغیر. البته دو ملت ایران و آمریکا در چند مورد دیگر نیز شدیدا به هم شبیه هستند که فعلا مورد بحث ما نیست. خلاصه کلام اینکه آن سیصد میلیون جمعیت از خود نمیپرسند که کشتهشدن پنج شش نفر ارتشی در روز که یونیفورم ارتش را پوشیدهاند تا برای کشور بجنگند و بکشند و کشتهشوند و اکنون -درست یا غلط- در عراق مشغول نبرد هستند مهمتر است یا کشته شدن پنج تا شش برابر آن تعداد، افراد غیر نظامی در خاک آمریکا به دست غیر نظامیان آمریکا. اگر آن زوری که مردم آمریکا زدند برای فرستادن دموکراتها به پارلمان آمریکا و کنترل مهار جنگ عراق، برای کنترل میزان اسلحه زده بودند اکنون بالاخره تحت فشار ایشان قوانین شدیدتر از تعداد کشتههای روزانه اسلحه در آمریکا کاسته بود.
از دست رفتن جان هر انسان بیگناهی در هر لباسی که باشد در هرجای دنیا تاسفبار است. تا مردم آمریکا به سالی ۱۱۰۰۰ کشته اسلحه در جامعه خود و مردم ایران به بالای سالی ۲۲۰۰۰ کشته در جادههای کشور خویش خو کردهاند و آن را بخشی از زندگی خود و «همین است که هست دیگر» میپندارند، تیراندازیهائی از آن نوع که دیروز در «ویرجینیا تک کالج» روی داد یا تصادفاتی که در آن اکثر سرنشینان یک اتوبوس در فلان محور ایران کشته میشوند وقایعی هستند که متاسفانه هر روز تکرار میگردند.
حالا در نیائیم بگوئیم ای بابا، کشتههای سالیانه ۲۲۰ میلیون اسلحه در آمریکا که ۱۱۰۰۰ قربانی از کل سیصد میلیون نفر است، کمتر از نصف کشتههای وسائل نقلیه در ایران (۲۲۰۰۰ نفر) با هفتاد و خوردهای میلیون نفر جمعیت میباشد. یعنی نپرسیم چطور است که اتومبیل در ایران که وسیله آدم کشی نیست و تعداد آن سی و چند برابر کمتر است از تعداد اسلحه در آمریکا، دو برابر بیشتر قربانی میگیرد از کشتههای گلوله در غرب وحشی. آنوقت شاید نتایجی غم انگیز بگیریم که برای غرور ملیمان و دست به فرمانمان که اینقدر به هردو مینازیم چندان خوب نباشند. خلاصه کلام اینکه یک وقت فکر نکنیم ایرانیها با «فرمان ماشین» در دست بیشتر آدم میکشند تا آمریکائیهای وحشی با «اسلحله» در دست. ضمنا نپرسیم که اگر بطور متوسط دست هر سه ایرانی دو اسلحه وجود داشت چه اتفاقی در کشور میافتاد. هیچی نمیشد. فقط خلقالله شوخی شوخی و محض تفریح سر چهارراهها و بانکها و از این قبیل همگی با هم «کیو کیو بنگ بنگ» بازی میکردند.
-----------------------------------------
*برای اینکه متوجه بزرگی رقم میلیارد دلار شوید باید عرض کنم که یک شهروند آمریکائی که از همان جوانی درآمدی بسیار خوب داشته باشد میتواند در عرض سی سال حداکثر حدود ۲۰۰۰۰۰۰ (دو میلیون) دلار در آمد داشته باشد. یک میلیارد دلار یعنی درآمد ۳۰ سال ۵۰۰ نفر از طبقه متوسط مرفه آمریکا.