بالاخره ایران موفق شد سیاست خارجی آمریکا را دنبالهرو خود کند. یعنی در حقیقت توانست کاری کند که آمریکا در سیاست خارجی خود از سیاست خارجی ایران الگو برداری کند. توضیح اینکه همانگونه که در سیاست خارجی ایران هرکس از راه میرسد با طرف مذاکرات هرچه بخواهد میگوید و هر قولی که بخواهد میدهد و طرف مقابل بالاخره نمیفهمد با که طرف است و حرف آخر را که میزند، سرکار خانم نانسی پلوسی (با نوع زیبا و بدرد بخور و ناز نانسی مدل «عجرم» اشتباه نشود!!!)
رييس مجلس نمايندگان آمريکا برای دیدار با مقام های سوريه به این کشور رفت تا نشان دهد که از امروز سیاست خارجی آمریکا بجای زدن حرف واحد و معلوم به دیگران، از همان سیاست «هرکه از راه رسد برای مذاکره نیکوست» ایران دارد پیروی میکند.
این سیاست باعث گیجی دوستان و گیجی هرچه بیشتر دشمنان میشود و مزایای زیادی دارد که فقط یکی از آنها رفتن آبروی کشور آدم است و دیگری دادن بهانه به دست بوقهای دشمن (یا دشمنهای بوق!) که هی بگویند در کشور اینها هرکی هرکی است.
فرداست که بشاراسد گیج شود و نداند آمریکا بالاخره دوست است یا دشمن. میدهد یک پرچم آمریکا میبندند به پائین میله پرچم و یکی را به بالای آن. وقتی دلش به سمت نانسی (از نوع پلوسی آن!) متمایل شود دوربینهای تلویزیون سوریه آن پرچم بالائی را نمایش خواهند داد و وقتی شکش به دشمنی آمریکا برود دوربینها زوم میکنند روی دلاورمردان سوری که دارند از روی آن یکی پرچم پائینی رژه میروند.
یک چند وقت دیگر اوضاع آمریکا به همین روال پیش رود و این دنبالهرویاش از الگوهای ایرانی ادامه پیدا کند یک ناو جنگی آمریکا وارد بندر بریستول در انگلستان میشود و با آخرین تکنولوژی روز (و ایضا شب!!!) دوهزار ارتشی و تفنگدار روی ناو مذکور، ده دوازده تا ماهیگیر محلی را بر میدارند و با خود به محل نامعلومی در آمریکا میبرند. بعدش ماهیگیران مادرمرده فلک زده میآیند در تلویزیون و رسما اعتراف میکنند که با تجاوز به مرزهای آبی آمریکا تمامیت ارضی آمریکا (که طبعا خواهان تسلط بر همه کره زمین است و همهجا مرزهایش است) را نقض کردهاند و از ملت آمریکا عذرخواهی خواهند کرد. دولت آمریکا هم وا میدارد این ماهیگیران نامه بنویسند به تونی بلر و از او بخواهند که نیروهای خودش را از عراق خارج کند. داد و بیداد نخستوزیر انگلستان در خواهد آمد که بابا آخر تو خودت صد و شصت هفتاد هزار نفر نیرو در عراق داری، من نیروهایم را خارج کنم؟ آنوقت دولت آمریکا حضورش در عراق را رسما تکذیب میکند و خواهان عذرخواهی انگلستان از بابت این اتهام میشود. دولت فخیمه بریتانیا نیز عصبانی میشود و خلاصه گیس و گیس کشیای میشود بین این دو که بیا و ببین. بعد آقای احمدینژاد پا در میانی میکند و گوش هردوشان را میگیرد و مینشاند پای میز مذاکرات و کلی نصیحتشان میکند که آدم باید مودب باشد و مشکلات را از راه دیپلماتیک حل کند.
کارهای این دموکراتها هم مصداق «لا لحب علی بل لبغض معاویه» است. میلشان به مذاکره با سوریه نه بخاطر دوستیشان با بشاراسد است بلکه به منظور زدن توی پوز بوش میباشد. انگار چهار سال پیش که جمهوریخواهان عقل را در پارکینگ خانهشان در آمریکا پارک کردند و رفتند عراق را گرفتند برای این دموکراتها درس نشد که نباید عقل را پارک کرد و رفت مسافرت. تصمیم گرفتهاند برای اینکه جمهوریخواهها خجالت نکشند و احساس تنهائی نکنند دموکراتها هم به یک سلسله بیعقلی دست بزنند تا هر دو حزب رقیب به اندازه مساوی امتیاز منفی در کارنامه خود داشته باشند. این هم آخر عاقبت آمریکا با دو حزب که در کلهپوکی با هم مسابقه ترن بدون ترمز و فرمان گذاشتهاند. ما فعلا با لپتاپمان برویم بالای درخت تا جلوی این همه قطار ترمز بریده نباشیم. بقیه را از همان بالا برایتان خواهم نوشت.