ادبیات رسانههای خبری ما سرشار است از مطالبی که اگر هم خوانده نشوند هیچ اتفاقی نمیافتد. به متن خبرها و تفسیرها و اطلاعیهها نگاه کنید. میبینید هرکدامشان چندتا پاراگراف دارند که اگر نخوانیدشان چیزی را از دست ندادهاید. معمولا این پارگرافها یک مجموعه صفات هستند که به دشمن بدوبیراه میگویند یا مجموعهای از سوابق و تاریخچه خود فرد یا سازمان نگارنده تا نشان دهند که خیرخواه هستند و با همان دشمن دستشان در یک کاسه نیست. به دیگر سخن این قسمتهای کم اهمیت یا فحش دادن به این و آن است و یا اعلام برائت از این و آن. کم پیدا میشود لغتی در متن خروجی رسانهها که از لحاظ دستوری «اسم» محسوب گردد و صفتی نداشته باشد. لغت «آمریکا» حتما باید با صفت «جهانخوار» بیاید و «ایران» حتما باید صفت «اسلامی» را همراه خود داشته باشد. جملات معترضه هم آنچنان در جایجای متن پخش و پلا هستند (با هدف آگاهی دادن به خواننده در باره موضوعی فرعی در متن خبری مهمتر) که گاه دنبال کردن حرف اصلی نوشته را تقریبا غیر ممکن میکنند. مثلا اگر قرار است از جنگ تابستان گذشته بین حزبالله و اسرائیل سخن به میان آید، حتما پس از عبارت «حزبالله» باید عبارت معترضه «که با مقاوت قهرمانانه خود فصلی نوین در تاریخ مبارزات حق طلبانه مردم محروم و مستضعف خاورمیانه در جهان معاصر گشود» نیز پشتبند آن ذکر شود.
کار به جائی میرسد که بجای خبر یا تفسیر آن و یا اطلاعیه، شما حس میکنید که دارید شاهنامه (یا یک کتاب حماسی قدیمی) را نه به شعر که بصورت متن میخوانید. فقط اسامی آدمها و زمان و مکان وقایع عوض شده. این است که ناخودآگاه چشمان ما دیگر متن را نمیخوانند و گوشما آن را نمیشنود. بلکه میگردیم و لب مطلب را مییابیم و باقی آنچه را که خواندهایم یا شنیدهایم به راحتی به زبالهدان ذهن میاندازیم. از یک اطلاعیه دو صفحهای حداکثر سه پاراگراف مطلب بدردبخور استخراج میکنیم. باقی یا همان قطار صفات است که دم ناف آدم بده (=دشمن) بسته شده و یا دنبال دمب آدم خوبه (=ما خودمان) ردیف گشته یا مجموعهای است از جملات معترضه که بدون کم و کاست صدها بار در اعلامیهها و تفسیرها و متون مشابه دیدهایمشان و حکم نایلون خرید را دارند که میتوان ده بار دیگر هم در جاهای مختلف با خود بردشان و استفادههای مختلف از آن کرد.
در طی سالها که از تهیه و عرضه متون خبری و تفسیری «تئاتر گونه» میگذرد (انگار که برای خوانده شدن روی صحنه تئاتر نوشته شده و نه برای عرضه در رسانه صوتی تصویری یا نوشتاری)، کمکم همه ما عادت کردهایم که دیگر «متن را نخوانیم». ما چشمانمان را بر روی متن میلغزانیم و اصل مطلب را استخراج میکنیم. کمتر میتوان کسی را یافت که بتواند بیش از ساعتی با یک روزنامه خبری سرگرم باشد. ممکن است در مراحل اولیه (=سالهای اول) اینکار که ناخودآگاه انجامش میدادیم کمک میکرد به صرفهجوئی در زمان و انرژی ولی به مرور (=در طی سالیان) اینگونه ارائه خبر و تفسیر و به تبع آن «اسکن کردن با رزولوشن پائین» که ما انجام میدهیم، به توانائی ذهنی ما برای مطالعه کردن شدیدا آسیب میرساند. دیگر نمیتوانیم به روی متن یک کتاب یا مقاله یا خبر یا تفسیری که نویسنده و ارائهدهندگانش بر روی کلمه به کلمه آن کار کردهاند تمرکز کنیم. حوصله مان سرمیرود. میخواهیم هرچه زودتر «لب» مطلب را دریابیم. از سنگینی لغات بکار رفته شده در آن خسته میشویم چون ذهن ما عادت نکرده که بر کلمات مکث کند، همواره از روی آنها پریده است.
در اکثر موارد بیش از دو سوم متن را به دور انداختهایم (و واقعا دور انداختنی هم بوده) و جالب اینکه هیچ اتفاقی هم نیافتاده. این است که کتاب خواندن و یا مقاله خواندن برایمان سخت میشود. حال آن آدمی را داریم که صبحها یک کیک و شیر کاکائو پشت فرمان به سمت محل کار میخورد و ظهرها سر و ته ناهار را با یک همبرگر که سه چهار لقمهاش میکند هم میآورد و شام شبش یک ساندویچ کالباس است که جویده و نجویده قورتش میدهد. اگر چند سالی فرد هر روز اینگونه «آشغال» وارد بدن خود کند و به غذا خوردن پشت فرمان و سرپائی عادت کند البته که حضور داشتن در یک رستوران عادی و پشت میز نشستن و سفارش چلوکباب دادن و استفاده از قاشق و چنگال و لیوان و آداب میز برایش عذاب آور خواهد شد.
هفتههاست که من دارم بر روی خودم کار میکنم تا این عادت بد و ناپسند «دقیق نخواندن» را از سر خودم بیاندازم. آیا شما هم حس میکنید که در عرض پانزده بیست ثانیه یک متن خبری طولانی را میخوانید؟