کامنت وارده:
---------------------
یک جا از تحریم حمایت میکنی یک جا به احمدینژاد نامه فدایت شوم مینویسی با تقدیم احترام، یک جا گیر به عمهات میدهی، یک جا مادر کسی (را) زیر سوال میبری که طرف رو زائیده، یک جا ادعا میکنی خیر مردم رو میخواهی، یکجا فحش بهشون میدهی، یک جا به شاه گیر میدهی، به ما کمونیست ها و سانسورمون میکنی بعد با اطلاعاتیها بحث آزاد میکنی. تو که هستی؟ خودت میفهمی چی میگی اصلا اسکول؟
----------------------
ضمن تشکر از لطف شما به عرض میرسانم که:
اول: همانگونه که گفتهام تحریم را بهتر از جنگ میدانم ضمن اینکه باز بیان کردهام که قلبا نه با تحریم موافق هستم و نه با جنگ. اما حالا که هیچکدام از دو طرف از چهارپای شیطان پیاده نمیشوند و بدون ترمز به سمت هم میتازند، حس میکنم ضرر تحریم کمتر از جنگ است. انتخابی است بین «بد» و «بدتر» که من «بد» را انتخاب میکنم.
دوم: نامهای که به آقای احمدی نژاد نوشتم را به این دلیل «با تقدیم احترام» امضا کردم که خطاب به مقامی رسمی در کشوری بود. کار ندارم که آیا آن فرد خاص شایستگی احراز آن مقام را دارد یا خیر. «تقدیم احترام» در نوشتههای رسمیام به مقام آن مخاطب است و نه خود وی. این را از الفبای نامهنگاری میدانم که نامه را با سلام و درود باید آغاز کرد و با جملهای مثبت به پایانش برد تا در فرد مخاطب احساس دشمنی و هراس و احیانا جبههگیری ایجاد نکند. هرگاه که مخاطب من مقام رسمی نداشته باشد یا علیرغم داشتن مقام رسمی موضوع نامه به شخص وی باز گردد آنوقت عبارت «تقدیم احترام» مسلما خطاب به خود وی خواهد بود که در مورد آقای احمدینژاد تا کنون عبارت «با تقدیم احترام» را پای مطلبی که به خود ایشان باز میگشته ننوشتهام. اگر به جرج بوش (رئیس جمهور فعلی آمریکا) یا جوزف استالین (رهبر مرحوم اتحاد جماهیر شوروی) هم در مقامی که هستند یا بودهاند نامه بنگارم حتما «تقدیم احترام» را فراموش نخواهم کرد. ادب چنین حکم میکند.
سوم: عمه من فقط یک عمه برای من نیست. عمه من نمونهای است از یک طرز تفکر که در لایههائی از این اجتماع در جریان است. ضمن اینکه عمهخانم را بسیار دوست دارم (مثل همان مردمی که طرز تفکر عمه بدری من را دارند)، از بیخ و بن با نظراتشان مخالف هستم و آن نظرات را هم برای خودشان و هم برای خودم و هم برای دیگران سم خطرناکی میدانم. هرکس هم که مایل به طرفداری و یا توضیح درباره آن طرز تفکر است قدمش بر روی چشم من، هر آنچه لازم میداند بیان کند تا در اینجا به بحث بگذاریمش.
چهارم: سعی کردم گیر دادنم به مادر کسی بخاطر زائیدن او بسیار نرم و روان و اصطلاحا با پرقو باشد. زود هم از آن پست خاص گذشتم و دیگر مبحث را ادامه ندادم چون حس کردم میتواند (بصورت پتانسیل) برای گروهی رنجش آورد. امیدوارم هر وقت که آتش سوزان تنور سیاست قدری از هرم و تندی افتاد بتوانم درباره آن پست و نظرات موافق و مخالف با آن صحبت کنم. در هر حال اگر کسی نظری دارد بفرماید.
پنجم: همانگونه که قبلا عرض کرده ام در یکی از پستهایم، من مردمم را دوست دارم. اگر هم با ایشان تندیای میکنم بخاطر این است که موشک را در آسمان دارم میبینم. به همان دلیل دوست داشتن خود را موظف میدانم هر جور که میتوانم هلش بدهم روی زمین تا از موشک آسیب نبیند. مسلم است که لباسش خاکی میشود. البته اگر کسی معتقد باشد که موشکی در کار نیست یا من اشتباهی خیال میکنم که موشک بالای سر ماست آن بحث دیگری است و خوشحال میشوم نظرات مخالف در این زمینه را اینجا داشته باشم.
ششم: به شاه گیر ندادهام. اگر منظورتان آن پرانتزی است که جلوی اسم شاه باز کردم و چند صفت مختلف در آن آوردم، این برای نشان دادن آن بود که هنوز در جامعه ما انواع احساسات متضاد نسبت به شخص محمدرضا پهلوی وجود دارد، مثبت و منفی. خواستم با آن پرانتز بگویم که متوجه احساسات متضاد در این زمینه هستم. ظاهرا در نحوه بیان منظورم اشتباه کردم و چندان واضح نبودم چون یکی از دوستان عزیز که به آخرین شاه ایران ارادتی دارند هم در همان ایام تلفن زدند و از این حقیر گله. البته توضیح که دادم سوءتفاهم پیش آمده برای ایشان رفع شد.
هفتم: عدم اجازه به سرکار و دیگر همفکران احتمالی شما (که با عرض معذرت از تفاوتهای بزرگ و کوچک عقیدتیتان صرف نظر کردهام و با همان عنوان «چپی» میشناسمتان) که از مراجعین اینجا بودند و هستند به درج آزادانه نظراتشان به دو دلیل است:
الف) قرار نیست این وبلاگ بصورت وسیله تبلیغ و یا خوانده شدن بیانیههای حزبی شما (یا هرکس دیگری) در آید. اگر نظر شما کاملا با نظر بیانیه حزبیتان مطابقت دارد لطف کنید و فقط لینک مطلب را بفرستید یا حداکثر یک دو پاراگراف مربوط به موضوع را بیان کنید. این در صورتی است که بیانیه حزبی شما مرتبط باشد با مطلب پست. نه صرف اینکه مثلا در پست از «ایران» نامبرده شده پس بیانیهتان که در امضای آن عنوان «ایران» به دنبال نام حزبتان آمده به آن مربوط میشود. اگر شما نیازمند تبلیغ کردن حزب و طرز فکرتان هستید که فرستادن یک ایمیل و تقاضای تبادل لینک (و قبول یا رد آن از جانب من) میتوانست تمام این گیس و گیس کشی بین من و شما خاتمه بدهد. اگر هم مخاطب وبسایت حزبتان به اندازه همین وبلاگ ساده من هم نیست و میخواهید از این طریق مخاطب جمع کنید، من فکر میکنم که باید در نحوه اداره وبسایت و شاید حتی حزبتان تجدید نظر کلی بفرمائید.
ب) الفاظ رکیکی که در کامنتهایتان خطاب به اینجانب میفرمائید را نمیخواهم بر روی این وبلاگ بگذارم. هموطنان من از این وبلاگ بازدید میکنند و من نمیخواهم الفاظ رکیک در آن باشد. البته اگر میتوانید همان الفاظ رکیک را در لفافه مطلبی جالب و خندهدار بپیچید و بیان کنید به نحوی که مایه انبساط خاطر بازدید کنندگان اینجا باشد باز هم اشکالی ندارد(تا زمانی که نیش مطلبتان متوجه من است). در ضمن از فحش خوردن ناراحت نمیشوم. اگر این کار باعث تخلیه روحیتان میشود، مسئلهای نیست، به فرستادن کامنتهای آنچنانی ادامه بدهید.
هشتم : بحثی که با آن بازدیدکننده بقول شما اطلاعاتی داشتم (واقعا نمیدانم که ایشان اطلاعاتی بود یا نه ولی با توجه به اینکه اسم نمیگذاشت و از بحث مستقیم طفره میرفت میشد یک جورهائی به او شک کرد) به این خاطر بود که ایشان در کامنت اولی که برای من گذاشته بودند نظری را بیان کردند که مطمئن هستم نظر قسمت بزرگی از جامعه ایران است. خواستم در این زمینه بحثی بکنیم تا یک وقت خدای ناکرده چشم بسته با قطاری بی ترمز شاخ به شاخ نشویم با دشمنی که بزرگترین ارتش و اقتصاد جهان را (به حق یا ناحق) در اختیار دارد. متاسفانه بحث از جانب این دوست ادامه نیافت. اطلاعاتی بودن یا چپی بودن یا شاهی بودن یا هرچه بودن تا زمانی که حاضر هستیم محترمانه به بحث بنشینیم چندان مهم نیست.
نهم : من یک نفر هستم مثل شما مثل دیگر ایرانیان. معتقدم آنچه ما را در جاده پیچ در پیچ تاریخ دوباره رسانده به همان محدوده مشروطیت چیزی نیست الا «جزم نگری (=مطلق انگاری)». سیاه و سفید دیدن همه چیز. دارم سعی میکنم در دید خود رنگی بنام «خاکستری» را تعریف کنم. امید دارم که بتوانم این شیوه نگرش «خاکستری» را هم در وبلاگ «نگاهی دیگر» رواج بدهم. در عین حال نمیخواهم حتی بر همین خاکستری دیدن هم بصورت مطلق پافشاری کنم. این است که شاید درک دیدگاه من برای گروهی از دوستان عزیز مشکل باشد. کلید دیدگاه من همان «نگاه به پدیدهها از زاویهای دیگر» است.
دهم : شما را به آنچه برایتان مقدس است لطفا یک اسمی چیزی برای خودتان انتخاب کنید که بتوانم با آن اسم صدایتان کنم.
با تقدیم احترام (خدمت تک تک خوانندگان این مطلب)
ققنوس