نگاهی دیگر، نگاه ما
خیلی وقتها در زندگی لازم است که از نگاهی دیگر به قضایا بنگریم، از زاویه‌ای جدید. نگاه ما باید نگاهی دیگر بشود و نگاهی دیگر نگاه ما
نخبگان به جاي رفتن به سربازي، پژوهش مي‌كنند
---------------------------------------
بالاخره بعد از حدود هشتاد سال که خدمت به پرچم و میهن به معنای رژه رفتن از این سر پادگان تا آن سر پادگان و بالعکس بود تا اگر جنگی در کشور رخ دهد بتوانیم سربازان را جلوی دشمن رژه هشت تا یک غاز ببریم و کاری کنیم که دشمن از ترس شلوارش را خراب کند، ظاهرا از گوشه شکسته این پنجره هشتاد ساله دارد قدری نسیم «عقل» به داخل اتاق نظام وظیفه عمومی‌ می‌وزد. خدا کند باعث چائیدن مغز سر آنهائی که پزشک وظیفه سی ساله را مثل سرباز صفر هجده ساله ساکن پشت کوه رژه می‌برند و دلشان خوش است که دارند افسر و سرباز تربیت می‌کنند نشود.

ممکن است بتوان امیدوار بود (توجه کنید که «ممکن است» و باید «امیدوار بود» شاید حتی «ممکن نباشد» و «نباید امیدوار بود» ) که تا هشتاد سال دیگر به این نتیجه برسیم (زبانم لال) که در زمان خدمت زیر پرچم از دانش و معلومات همه کسانی که درس خوانده‌اند و نه فقط نخبگان می‌توان در امور مختلف مملکت استفاده کرد، به آنان در عمل نشان داد که مسائل رشته تخصصی‌شان کدام است، دارای سابقه کارشان کرد و در نهایت با همین چندرغاز حقوق که به عنوان حقوق سربازی آن هم با تاخیر به ایشان پرداخت می‌شود کلی از آنان کار کشید. ولی آنوقت بزرگترین مشکل و معضل کشور را چگونه باید حل کرد؟ چه کسی باید به عنوان درجه دار و افسر وظیفه صبح تا شب در پادگان شلپ و شلپ رژه برود؟ چگونه باید نیروی فکری و ذهنی آنان را تلف کرد؟ البته حالا تا هشتاد سال دیگر کلی راه مانده، کی زنده کی مرده؟

در ضمن تبریکات صمیمانه عرض می‌کنم خدمت همگی آنانی که یا «آقازاده» هستند یا پدران‌شان آنقدر پولدار می‌باشند که اینان می‌توانند از همان مزایای «آقازادگی» برخوردار باشند. مطابق قانون اینها اولین مصادیق «نخبگان» به حساب می‌آیند و کار تحقیقاتی در دفتر پدر محترم‌شان می‌تواند پروژه مورد نیاز برای گرفتن کارت پایان خدمت محسوب شود. از فرداست که بجای باند جعل کارت پایان خدمت، باند جعل کارت «نخبگی» را دستگیر کنند!

خوشا به حال پروژه‌های علمی کشور که دقیقا ظرف دوسال و نه یک روز بیشتر و یک روز کمتر حل و فصل می‌شوند و به نتیجه می‌رسند. کشورهای دیگر که چند سال وقت می‌گذارند روی پروژه‌های‌شان حکما احمق هستند که نمی‌توانند سر و ته قضیه را دقیقا در دوسال جمع کنند.

شاگردان ممتاز دبیرستانی و دانشگاهی و المپیادی‌های عزیز هم زیاد داد نزنند و شلوغ نکنند که باید مثل بچه آدم بروند سربازی و پا بکوبند و به مملکت باستانی‌شان خدمت کنند. معنا ندارد که وقتی گفتند «نخبه» هرکس که در المپیادی مدالی چیزی گرفت نخواهد برود سربازی! پس چه کسی باید صبح تا شب از این طرف پادگان به آن طرفش رژه برود و شب تا صبح از «انبار نان خشک» پاسداری بدهد؟ (زمان ما یک همچین چیزی بود بخدا که انباری داشتند در پادگان برای نان خشک‌های آنجا تا بعد بدهندشان به هرکس که باید بیاید و ببردشان. این انبار محافظت شبانه داشت آنهم در وسط پادگانی که خود در میان یک شهر بزرگ بود. خود بنده افتخار حداقل دو شب پاسداری در راه میهن از این انبار نان خشک را با مدرک لیسانس دارم. باور ندارید از هم سن و سالهای من که سربازی رفته‌اند بپرسید چنین چیزی ممکن بوده (و هست)‌ یا نه)

در هر حال همینکه استارت چنین امری زده شده خودش یک قدم به جلو است در طول هشتاد سال. لطفا نپرسید که بابا تا کی نیروهای مسلح ما بجای اتکا به یک کادر ورزیده تخصصی باید متکی باشند به سربازی که گوشش را گرفته‌اند و موظف است دو سال زوری زوری خدمت کند (=رژه برود)؟ هشتاد سال طول کشید تا متوجه شویم ممکن است بشود از دانشی که نخبگان تحصیلکرده ما دارند به یک نحوی در خدمت مملکت استفاده کرد بجای باز و بسته کردن ژ۳ زمان جنگ کره. با همین سرعت نجومی پیش برویم احتمالا تا هشتصد سال آینده ممکن است متوجه بشویم که اکثر ارتش‌های قوی دوران ما کادر وظیفه دیگر ندارند و برمبنای‌ کادر رسمی استخدامی بنا شده‌اند. آنوقت می‌آئیم و دویست سیصد سال قضیه را بررسی می‌کنیم تا به این نتیجه برسیم که ما باید همان هزارسال پیش (یعنی همین زمان معاصر من و شما در سال ۱۳۸۵) مبنای ارتش‌مان را بر کادر تخصصی می‌گذاشتیم.

اصلا امور ارتش به من سوسول چه مربوط است؟ خودشان هرچه می‌دانند عمل کنند. من که نخبه نبودم دو سال عمرم را در خدمت وطن صرف کردم. شما هم اگر نخبه هستید که خوش بحال‌تان اگر هم نیستید که باید رژه‌تان را بروید و نگهبانی نان خشک بدهید. اصلا ارتش «چرا» ندارد. چک و چانه هم نزنید.

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Free Blog Counter