نگاهی دیگر، نگاه ما
خیلی وقتها در زندگی لازم است که از نگاهی دیگر به قضایا بنگریم، از زاویه‌ای جدید. نگاه ما باید نگاهی دیگر بشود و نگاهی دیگر نگاه ما
از بهشت ِ گند ِتان، ما را جاودانه بی نصیبی باد!
این شعر شاملوی کبیر را قبلا اینجا گذاشته ام. اما دو روز است که مدام دارد در گوشم زنگ می زند. گفتم مجددا تکرارش کنم. شعر شاملو را که یک عمرهم که تکرار کردی، در آخر متوجه می شوی باز باید یک بار دیگر هم بخوانی اش. این هم لینک صفحه شعر از وبسایت رسمی شاملو.
----------------------

در تمام ِ شب چراغي نيست.
در تمام ِ شهر
نيست يک فرياد.

اي خداوندان ِ خوف‌انگيز ِ شب‌پيمان ِ ظلمت‌دوست!
تا نه من فانوس ِ شيطان را بياويزم
در رواق ِ هر شکنجه‌گاه ِ پنهاني‌ي ِ اين فردوس ِ ظلم‌آئين،
تا نه اين شب‌هاي ِ بي‌پايان ِ جاويدان ِ افسون‌پايه‌تان را من
به فروغ ِ صدهزاران آفتاب ِ جاوداني‌تر کنم نفرين، ــ
ظلمت‌آباد ِ بهشت ِ گند ِتان را، در به روي ِ من
بازنگشائيد!

در تمام ِ شب چراغي نيست
در تمام ِ روز
نيست يک فرياد.

چون شبان ِ بي‌ستاره قلب ِ من تنهاست.
تا ندانند از چه مي‌سوزم من، از نخوت زبان‌ام در دهان بسته‌ست.
راه ِ من پيداست.
پاي ِ من خسته‌ست.
پهلواني خسته را مانم که مي‌گويد سرود ِ کهنه‌ي ِ فتحي قديمي را.
با تن ِ بشکسته‌اش،

تنها
زخم ِ پُردردي به جا مانده‌ست از شمشير و، دردي جان‌گزاي از خشم:
اشک، مي‌جوشاندش در چشم ِ خونين داستان ِ درد;
خشم ِ خونين، اشک مي‌خشکاندش در چشم.
در شب ِ بي‌صبح ِ خود تنهاست.

از درون بر خود خميده، در بياباني که بر هر سوي ِ آن خوفي نهاده دام
دردناک و خشم‌ناک از رنج ِ زخم و نخوت ِ خود مي‌زند فرياد:

«ــ در تمام ِ شب چراغي نيست
در تمام ِ دشت نيست يک فرياد...
اي خداوندان ِ ظلمت‌شاد!
از بهشت ِ گند ِتان، ما را
جاودانه بي‌نصيبي باد!

باد تا فانوس ِ شيطان را برآويزم
در رواق ِ هر شکنجه‌گاه ِ اين فردوس ِ ظلم‌آئين!

باد تا شب‌هاي ِ افسون‌مايه‌تان را من
به فروغ ِ صدهزاران آفتاب ِ جاوداني‌تر کنم نفرين!»
۱۳۳۵
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
1 Comments:
Anonymous Anonymous said...
http://www.ghoghnos.com/ghoghnoos jan yek ghoghnoos dge ham hast ke shayad zoodtar az hsoma boode vali ma shoma ro mikhaym .

Amir

Free Blog Counter