بر پدر عشق لعنت! دهان مبارکمان سرویس شد!
امروز سر ناهار این حضرت آی کیو جناب «جیمز» دامت افاضاته از بنده درباره مقوله «زن» و حقوق وی در خاورمیانه سوال کردند! قورمه سبزیای که با هزار خون دل پختهبودم کوفتم شد! تا از سر بازش کرده باشم خدمت جنابش عرض کردم که من از وضعیت بانوان در کشورهای خاورمیانه اطلاعی ندارم. گفتهام برایتان که فلان فک و فامیل نامزدش در آمریکا سرباز است و مامور به خدمت در عراق و این آقای سربازباشی گلویشان نه یک دل که صد دل پهلوی یک خانم مترجم عراقی گیر کرده! مبارک است و میمون ولی این عنتر میمون چرا گیرش را به من میدهد نمیدانم.
ظاهرا به مناسبت ایام الله «ولنتاین دی» (روز عشاق، چهاردهم فوریه) جناب سرباز باشی میخواسته اظهار عشق و محبتی کرده باشد به سرکار علیه و برای ایشان کادوئی ابتیاع کند که در تماس با مادر شوهر آینده آن خانم (مامان جان خود جناب سرباز باشی) تقاضای خرید و ارسال فلان عطر با فلان نوع شکلات به ایشان داده میشود و ایشان هم که میدانید «ملوک جون» مامان نامزد جیمز تشریف دارند و خلاصه قضایا به گوش حضرت آی کیو خاورمیانه شناس میرسد. طرف هم یک چند روزی مخ نداشتهاش را میخاراند و امروز که از حل این «مکعب روبیک» عاجز مانده بودند دست به دامان تنها کسی که در این شرکت خراب شده از خاورمیانه عزیز است میزنند و حال ما را موقع خوردن قورمه سبزی میگیرند، گرفتنی!
خلاصه حضور انورشان توضیح عرض کردیم که ما تا کنون با بانوان کشورهای خاورمیانه نه به قصد دوستی و نه به قصد فرادوستی! هیچکدام حشر و نشری نداشتهایم و هر از بر در این رابطه ندانیم. توی دلمان هم یک «برو بابا دلت خوشه» ای حواله جناب شرق شناسش فرمودیم. سوال فرمودند : «در ایران چه؟» خواستم میز ناهار خوری را دوبامبی بکوبم توی کله خودم!
خیلی خلاصه و مختصر مفید خدمت شریفشان عرض کردم که آقایان ایرانزمین به شدت رویائی و نازک نارنجی هستند وقتی که بحث عشق به میان میآید. مقوله عشق شاید تنها مقولهای باشد که در ایران زن و مرد با هر سن و سال و سابقه اجتماعی هردو یکسان به آن مینگرند و هردو درمورد آن بسیار رویائی فکر میکنند (کم ندیدهایم مردان سبیل از بناگوش در رفته و یا بانوان دختر شوهر داده که هنوز بعد از سنی که از ایشان میگذرد نگاهشان به «عشق» همان نگاه پسری یا دختری نوجوان است).
با همان نگاه «من که نمیفهمم چطوری آخه» به من خیرهشد. درمورد حقوق زنان پرسید. گفتم ولله سر و کارم در مورد بانوان به دادگستری نیافتاده و نمیدانم. گفت تو برای ولنایندی به سویت هارتت چه میخواهی بدهی؟ (ترجمه به فارسی: تو به مناسبت روز عشاق میخواهی برای زیدت چه بخری؟) عرض کردم یک دست لوازم آرایش (الکی تا دست از کله کچلم بردارد). پرسید خانمها در ایران معمولا چه هدیه میخواهند؟ گفتم از هر سن و سالی که باشند با هر سلیقهای که داشته باشند -از دختر دوازده سیزدهساله تا پیرزن نود و بوقی ساله-همه و همه قدری محبت و یک لبخند از ته قلب از شریک زندگیشان (=پارتنرشان) برایشان بهترین هدیه است. با تعجب به من نگریست و پرسید آقایان چه؟ گفتم آنان هم دیوانه یک لبخند و یک برق شادی در چشمان خانمهایشان هستند.
نگاهی به من کرد و از سر میز بلند شد. نگذاشت این قورمه سبزیمان را مثل بچه آدم کوفتمان کنیم. یادم آمد که احمد -دوست صمیمی دوران نوجوانی- یکبار به من گفت که وقتی پدر و مادرش دعوایشان میشود او عزا میگیرد. چرا؟ چون پس از آشتی آن دو مادرش برای پدرش قورمه سبزی میپزد که غذای مورد علاقه اوست ولی احمد از قورمه سبزی متنفر است! بر پدر عشق لعنت که گاهی خودش را به هیئت قورمهسبزی در میآورد.
مریم