خوب کمکم عید هم دارد از سر پیچ خیابان پیدایش میشود. نوروز به نظر من یکی از زیباترین و بدرد بخورترین رسومی است که از گذشته برای ما باقی مانده. من یکی که عاشقش هستم.
عید، هر سال یک خواهش بزرگ (شاید هم نه خیلی بزرگ، شاید خیلی هم کوچک و قابل انجام؟) را به دنبال خودش میآورد. خواهشی برای کمک به بچههای بیسرپرست و افراد مستمند. خیلی لذت بخش است که آدم حس کند جائی زیر این سقف کبود توانسته برای یک لحظه هم که شده لبخند را روی صورت کودکی یا آدم نیازمندی بیاورد. احساس تعلقی که پس از یک کار خیر گروهی به همه کسانی که درگیر کار بودهاند دست میدهد میتواند همان میخ وسط قیچیای باشد که جامعه را علیرغم همه تضادهایش باز با هم نگاه میدارد. شک نیست که عشق (منظورم عشق کاملا زمینی و بین انسانهاست با همان جنبه جنسیاش) والاترین و زیباترین دریچهها را بر روی روح انسان باز میکند. یک پله پائینتر آن دریچههائی قرار دارند که آنها هم به چشماندازی وصف ناشدنی و بس زیبا باز میگردند اگرچه نه به زیبائی آن دریچههای بالائی. روی دستگیرههای این دریچهها نوشته «فقط از سکههای کارخیر استفاده فرمائید». این است که اگر مایل هستید زیبائی نابی را ببینید که فقط یک پله از زیبائی عشق پائینتر است، یک کار خیر بکنید و دستگیره این دریچهها را بچرخانید
.
خیلیها پول دادن به مستمندان را مساوی و تنها مترادف کار خیر میدانند. من معتقدم حتی برداشتن تکهای آشغال از خیابان و انداختن آن به سطل زباله فقط و فقط بخاطر اینکه همشهریهای من در خیابانی تمیز رفت و آمد بکنند نیز کاری خیر است. آلوده نکردن محیط زیست هم کاری خیر است. تلاش برای داشتن بدن و روحی سالم نیز کار خیر است. پول امری است مهم ولی همه امور خیر را با پول نمیتوان انجام داد. بگذریم.
یک پیشنهاد برای نوروز امسال دارم. ببینید، مردم عادی جامعه مثل من و شما هر سال با فرارسیدن نوروز قدری در تنگنا قرار میگیرند که تنگنای مالی فقط یکی از جنبههای آن است. این همه کار هست برای نوروز، از بدو بدو برای تمیز کردن خانه بگیر تا بستن حساب کتابهای کسب و کار تا تصمیم گیری برای اینکه چه چیز را باید دور انداخت و چه چیز را باید نو کرد تا اینکه سر بچههائی را که دو هفته قرار است در خانه بمانند چگونه باید گرم نمود و حتی محاسبه اینکه در ایام تعطیلات که بانکها بستهاند چه میزان پول نقد باید در خانه داشت و کلی چیزهای دیگر. اینها همه روی دوش من و شما قرار میگیرند و بعد انگار که همینها کافی نیستند یکهو میبینی که «تورم» و «خرید لباس» و «خرید میوه و شیرینی» و ... هم جستی میزنند و روی بقیه مشکلات ما سوار میگردند و قلمدوش میطلبند.
پیشنهاد من چیست؟ از آنجا که اگر چند روزی مانده به عید به خیابان بروی میبینی که اخم خلائق بیشتر از هر زمان دیگری در سال درهم است و همه عجله دارند که کارهای عقب افتادهشان را هرچه زودتر به انجام برسانند، پیشنهاد میکنم که هرکدام از ما یک روز از روزهای قبل از عید که میتوانیم و وقتش را داریم را اختصاص بدهیم به شاد کردن سه نفر از مردمی که دور و بر ما هستند. مثلا اگر مادر من ناراحت این است که شیشههای خانه را نمیرسد تمیز کند، من برایش این کار را بکنم. اگر همسایه من میخواهد برای بچههایش لباس بخرد ولی ماشینش خراب شده من او و فرزندانش را هرکجا که میخواهند ببرم. اگر کسی در خیابان آدرسی از من پرسید فقط با دست نشانش ندهم، چند قدمی همراهیاش کنم. یک روز از روزهای مانده به عید، به انتخاب خودتان برای سه نفر مختلف کاری کنید که از صمیم قلب شاد بشوند.
اگر خواستید به تعداد روزهای شادیآور بیافزائید و یا آدمهای بیشتری را شاد کنید هیچ اشکالی ندارد. هرچه بیشتر بهتر. ایکاش عیدی از راه فرا برسد که پس از تعطیلاتش مردم دل دردشان از خوردن زیاد میوه و شیرینی نباشد بلکه از خندیدن زیاد باشد. ایکاش توی خیابانها صدای بوق کر کننده ماشینها نباشند و در عوض هر آدمی از ته قلب بلند بلند بخندد و احساس شادی کند. ایکاش یادمان باشد که علاوه بر ماهیچههای روی پیشانیمان که کار اخم کردن را برایمان میکنند چند تا ماهیچه هم در دوطرف صورت و روی گونهها داریم که مسئول کشیدن دهانمان هستند وقتی که شاد هستیم، از این ماهیچهها نیز استفاده کنیم. ایکاش کمی به این فکر کنیم که قسمت بزرگی از مشکلات شهرنشینی ما بخاطر رعایت نکردن حال دیگرانی است که آنها هم حال ما را رعایت نمیکنند. ایکاش میشد به نوروز خوب و نازنینمان یک رسم دیگر هم اضافه کنیم و آن رسم «شاد کردن مردم دور و بر مان» بود.
دلهایتان همیشه بهاری و لطیف باد.