نگاهی دیگر، نگاه ما
خیلی وقتها در زندگی لازم است که از نگاهی دیگر به قضایا بنگریم، از زاویه‌ای جدید. نگاه ما باید نگاهی دیگر بشود و نگاهی دیگر نگاه ما
کشتن دشمن یا خود؟
یکی از دوستان جبهه رفته در زمان جنگ تعریف می‌کرد که در گروهان آنها یک جوانکی بوده که مدام با فرمانده گروهان کل‌کل می‌کرده و هرچه می‌شده می گفته حاجی مهم نیست به فیض شهادت می‌رسیم.
یک بار که فرمانده گروهان داشته برای بچه‌ها نقشه عملیات را توضیح می‌داده و اینکه باید این کار را بکنند و آن کار را بکنند و از آتش تیربار دشمن پرهیز کنند و مراقب خمپاره ها باشند و از این قبیل، باز این پسره در می‌آید و می گوید که مهم نیست،‌ به فیض شهادت می رسیم. حاجی فرمانده گروهان که گرم توضیح دادن عملیات چند ساعت بعد بوده و ظاهرا گروهانش نقش حساسی را قرار بوده ایفا کند ناگهان از کوره به در می رود و با همان لهجه یزدی اش خطاب به طرف می‌گوید: «آقا جان ما آمده‌ایم اینجا با دشمن بجنگیم. تو اگر آمده‌ای اینجا خودکشی کنی اشتباه آمده‌ای. ما می‌خواهیم دشمن را بکشیم نه خودمان را. خیلی دلت می‌خواهد شر خودت را از سر این گروهان و من کم کنی؟ بسم الله،‌ چند ثانیه کله‌ات را از بالای این خاکریز بگیر بالا تا به فیض شهادتت برسی ما را هم از دست خودت راحت کنی که حواسمان را متمرکز عملیات و شکست دادن دشمن کنیم. زنده تو است که می‌تواند دشمن را بکشد و بترساند و فراری دهد و الا مرده تان که خاصیتی ندارد. سوار تانک شان می شوند و از روی جنازه شما می‌گذرند و کک‌شان هم نمی‌گزد. سپاه حق سرباز می‌خواهد نه جنازه».
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Free Blog Counter