نگاهی دیگر، نگاه ما
خیلی وقتها در زندگی لازم است که از نگاهی دیگر به قضایا بنگریم، از زاویه‌ای جدید. نگاه ما باید نگاهی دیگر بشود و نگاهی دیگر نگاه ما
نمی گذارند آسوده بخوابیم
عمه بدری زنگ زد. صبح کله سحر بیدارم کرد که می خواهم حالت را بپرسم. من هم که عمه ام را می شناسم توی دلم خیلی حرفهای خوب خوب به او زدم منجمله اینکه آخر آدمی که بخواهد حال دیگری را بپرسد ساعت شش صبح زنگ می زند طرف را از خواب دم صبح بیدار کند بپرسد حالت چطوره؟ ولی خوب، ارتباط دل با زبانم را قطع کردم و از لطف عمه خانم تشکر نمودم.

عمه پرسید اوضاع و احوال چطوره؟ من هم با یک جمله کلیشه ای «شکر بد نیست، می گذرد، شما چطور هستید؟» جواب دادم و متقابلا توپ را در زمین او انداختم. یک پنج دقیقه ای که از حال و روز این و آن و سگ و گربه و طوطی و قناری محمد و تقی و نقی و عره و عوره و شمسی کوره پرسیدیم و پاسخ گفتیم و پاسخ شنیدیم، عمه گفت پسر منیر خانم را یادت می آید که؟ همایون را می گویم، بعد از ده سال از آمریکا برگشته ایران و می خواهد اینجا زن بگیرد و بماند. گفتم به سلامتی انشاءالله که خوشبخت بشوند. گفت ولی یک چیزهائی می گوید. پرسیدم چه چیزهائی؟ گفت می گوید که اوضاع منطقه خراب است و احتمال حمله آمریکا به ایران و جنگ و از این حرفها می رود.

گفتم عمه جان این حرفها را باور کردی؟ گفت نه ننه، آمریکا نمی تواند به ایران حمله کند. سگ کی باشد. باز ما چند هزار سال تاریخ و فرهنگ داریم. کابوی و همبرگر خور که نبوده ایم. گفتم اگر باور نکردی پس چرا من را ساعت شش صبح از خواب بیدار کردی؟ من که دو هفته پیش با همه شما تلفنی حرف زدم. گفت حرفهای این پسره همایون یک کم نگرانم کرد. گفتم نگران نباش عمه جان. خودت را بسپار دست خدا. هرچه او بخواهد همان می شود. البته ظاهرا انگلیسا هم در مورد امور مربوط به ایران شریک او هستند که با هر ایرانی ای که صحبت می کنی می گوید تا انگلیسا نخواهند هیچ اتفاقی در مملکت ما نمی افتد.
حالا مثلا می خواستی چکار بکنی؟ تو که برای خودت زمان شاه رفته ای دانشگاه و جامعه شناسی خوانده ای و فهمیده ای، همین تو هر وقت که صحبت از خواست مردم می شد برای تغییر در مملکت چه راه اندازی خط ویژه اتوبوس توی فلان خیابان بود چه حرفهای خیلی خیلی بالاتر می گفتی ای بابا واسه چی برویم توی خیابان شعار بدهیم و گلوله بخوریم؟ ظاهرا همانگونه که همسایگان عراقی ما مایل هستند که مشکلات داخلی شان را با بمب گذاری و تکه تکه کردن همدیگر حل کنند، ما هم بجز رفتن توی خیابان و تظاهرات راهی دیگر برای حل مشکلات مان نمی دانیم. آن هم که مقدور نیست چون می کشندمان. پس خلاص. کاری از دست ما بر نمی آید. توکل به خدا (و صد البته چشم به راه خواست انگلیسا).

نترس عمه جان. خبری نمی شود، این همه لشکر کشی به منطقه الکی است. با صد و چهل پنجاه هزار نفر نتوانستند عراق را آرام کنند می خواهند با بیست هزار نفر اضافی آرامش کنند. یک وقت فکر نکنی که این بیست هزار نفر را برای کاری علیه ایران می خواهندها. نخیر. این بیست هزار نفر قرار است راهی بغداد شوند و از رقص عربی و قلیان کشیدن سر شب لذت ببرند. آن دو تا ناو جنگی هم که راهی خلیج فارس هستند برای ماهیگیری آمده اند تا با فروش ماهی ها به چین و میانمار یک کمکی به کسر بودجه آمریکا بکنند. رئیس کل هماهنگی اطلاعاتی آمریکا به همراه چند تا ژنرال قدیمی آمریکا در منطقه هم عوض می شوند فقط و فقط بخاطر این است که این بنده های خدا وقت ندارند بروند سینما فیلم جدید راکی را با زن و بچه شان ببینند. خانم رایس هم که لابد فیلش یاد دوست پسر قزوینی اش را کرده برای استفاده از منابع!!! عربستان در این زمینه راهی عربستان و دیگر کشورهای عربی شده.

حالا هم برو که ساعت شش و پنجاه دقیقه صبح است و من باید بروم سر کار. بعد که خداحافظی کردیم توی دلم لعنتی فرستادم به جنگ طلبان که بخاطرشان من دیرم شده و باید امروز بدون صبحانه بروم سر کار. توی راه مدام آخرین جمله عمه قبل از خدا حافظی اش توی سرم زنگ می زد که می گفت « نه بابا، شما را آنجا گول زده اند، وضعیت به این خرابی هم که می گوئید نیست. ایشاالله هیچی نمی شه. توکل به خدا» و من به این فکر بودم که تا خواست «انگلیسا» چی باشه!
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
2 Comments:
Anonymous Anonymous said...
aziz jan shoma ra nemidanam vali vaseye besiari az irania dar in sare donya shenidane sedaye ashna az iran hamishe shirine che sheshe sobh bashad che 2 baad az nime shab. shoma mesle inke dele khoshi az hamvatananet nadari janam. ajibe.

Anonymous Anonymous said...
yadam raft emza konam: khorous

Free Blog Counter