هرکاری می کنم ته دلم از کشته شدن این آشغال (صدام حسین) خوشحالم. پاک شدنش از روی کره زمین را خدمتی به بشریت می دانم ولی:
از روزی که صدام حسین اعدام شد تا کنون هر وبلاگ و سایتی را که سر می زنم می بینم که نوشتاری به او و حکومتش و اعدامش و فلانش و بهمانش اختصاص داده اند. اکثرا هم زبان به توبیخ و شماتت وی گشوده اند که ای بیچاره! دیدی که چنین کردی و چنان و در نهایت زبانه های آتشی که بر سر مردمانت ریختی دامنت را گرفت و قس علیهذا.
خلاصه این دوستان معتقدند که : "دیدی که خون ناحق پروانه شمع را ---چندان امان نداد که شب را سحر کند" و در عین حال مشغول نشان دادن آخر عاقبت صدام حسین (یزید؟ حسین؟ کافر؟ تکریتی؟ آقای رئیس جمهور؟ دوست و برادر؟ حر زمانه؟ همان صدام خالی؟ ...) به نمونه های مشابه ایرانی اش هستند و با به رخ کشیدن گردن شکسته این بابا در بالای دار و خواری و خفتی که کشید می خواهند به دیکتاتورهای وطنی حالی کنند که اگر دست از دیکتاتوربازی برندارید این سرنوشت یا مشابه آن در انتظارتان خواهد بود.
راستش من فکر می کنم صدام حسین بیش از آنکه خود تلاش کرد تا به عنوان "صدام قهرمان" و یا "پدروطن" مطرح شود، این مردمش بودند که لوله پمپ باد دوچرخه را به فلان قسمت بدن صدام بستند وهرکدام حالا باد نکن کی باد کن! بدون رو دربایسی باید بگویم که کار نظم و نظام یک مملکت که همگی بلانصبت مثل کفتار نشسته اند تا یکدیگر را بدرند (کمی تا قسمتی شبیه وضعی که الان در عراق هست و تا حدودی مشابه وضعیتی که در ایران بصورت بالقوه موجود می باشد) با جانم و قربانم و "دموکراسی" و "حقوق بشر" پیش نمی رود. مردم عادی این کشورها بطرف کسی می روند که قوی تر باشد (=قدرت کشتن بیشتری داشته باشد، بی رحم تر باشد، سفاک تر باشد = در میان مشتی لات عربده کش بتواند لات بازی بیشتری درآورد و عربده بلند تری بکشد و تیغه چاقو را بیشتر در میز کافه فرو کند) وبتواند نظم و قانون را -هرچند آبکی و رقیق- برقرارکند.
من نه صدام را گناهکار صد در صد می دانم ونه دیگر دیکتاتورها را. من معتقدم دیکتاتورها سی درصد مقصر هستند (کمابیش) و هفتاد درصد دیگر "کرم از خود درخت است". کم ندیده ایم آقایان و خانمهای محترمی را که با کمال شجاعت در میان جمع خانوادگی به فلان و بهمان روحانیون می تازند و علیه ایشان داد سخن می دهند و مقامات بلندپایه حکومت را چنین و چنان می دانند ولی فردا ظهر دم در مسجد محل که با پیشنماز پیزوری مسجدشان سینه به سینه می شوند چنان سلام علیک غلیظی از خود ساطع می کنند که انگار طرف برادر گم شده ایشان است که پس از عمری به هم رسیده اند (مشابه "هاچ زنبورعسل" و مادرش!!!).
الله وکیلی شما اگر هرکس که می دیدتان جلوی تان دولا و راست می شد، خوش خوشان تان نمی گشت؟ ته دلتان قیلی ویلی نمی رفت؟ اگر هر گ....ی که در هرجا می زدید همه به به و چه چه تان می کردند آیا به خود غره نمی شدید؟ دیکتاتور را ما می سازیم، کسی دیکتاتور نمی شود.