نگاهی دیگر، نگاه ما
خیلی وقتها در زندگی لازم است که از نگاهی دیگر به قضایا بنگریم، از زاویه‌ای جدید. نگاه ما باید نگاهی دیگر بشود و نگاهی دیگر نگاه ما
شعر «دلم برای باغچه می سوزد» از فروغ فرخزاد
این هم شعر «دلم برای باغچه می سوزد» فروغ فرخزاد به نقل از سایت آوای آزاد. قسمتهای رنگی نظرات من است و قسمتهای های لایت شده آن بخش هائی هستند که بنظر من ارزش چند بار خواندن و زمزمه با خود را دارند. عجب آدمی بوده این فروغ!
--------------------------------

کسی به فکر گل ها نیست
کسی به فکر ماهی ها نیست
کسی نمی خواهد باورکند که باغچه دارد می میرد
که قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است
که ذهن باغچه دارد آرام آرام
از خاطرات سبز تهی می شود
و حس باغچه انگار
چیزی مجردست که در انزوای باغچه پوسیده ست
(شاعر به زیبائی تمام در ابتدای شعر به باغچه حیاتی انسانی می دهد تا مخاطب بتواند با آن «همذات پنداری» کند. در ادامه شعر خواهیم دید که باغچه نمادی از خود ما و فرهنگ ما است)
حیاط خانه ما تنهاست
حیاط خانه ی ما
در انتظار بارش یک ابر ناشناس
خمیازه میکشد
و حوض خانه ی ما خالی است
ستاره های کوچک بی تجربه
از ارتفاع درختان به خاک می افتد
و از میان پنجره های پریده رنگ خانه ی ماهی ها
شب ها صدای سرفه می اید
حیاط خانه ی ما تنهاست
(چقدر اینجای شعر ما را به یاد شعر «کسی که مثل هیچکس نیست» می اندازد)
پدر میگوید
از من گذشته ست
از من گذشته ست
من بار خود رابردم
و کار خود را کردم
و در اتاقش از صبح تا غروب
یا شاهنامه میخواند
یا ناسخ التواریخ
پدر به مادر میگوید
لعنت به هر چی ماهی و هر چه مرغ
وقتی که من بمیرم دیگر
چه فرق میکند که باغچه باشد
یا باغچه نباشد
برای من حقوق تقاعد کافی ست
(رسیدن پدر به بن بست و یاس فلسفی و باغچه که همان فرهنگ ما که همان وجود ما است را به حال خود رها کردن و منتظر مرگ شدن)
مادر تمام زندگیش
سجاده ایست گسترده
درآستان وحشت دوزخ
مادر همیشه در ته هر چیزی
دنبال جای پای معصیتی می گردد
و فکر می کند که باغچه را کفر یک گیاه
آلوده کرده است
(اشاره ای است به اینکه ما و بخصوص خانمهای میان سال ما همیشه با احساس گناه و گناهکار بودن دست به گریبانیم و می خواهیم به ضرب دعا و سجاده خود را از «کفر یک گیاه» دور نگاه داریم. نگاه پارانوئید ما به همه چیز حتی در رویش یک گیاه در باغچه که عملی کاملا طبیعی است و با خواست و اجازه آفریدگار انجام می گیرد نیز «کفر» می جوید)
مادر تمام روز دعا می خواند
مادر گناهکار طبیعی ست
و فوت میکند به تمام گلها
و فوت میکند به تمام ماهی ها
و فوت میکند به خودش
مادر در انتظار ظهور است
و بخششی که نازل خواهد شد
(همانگونه که در بالا عرض کردم شاعر نشان می دهد که «مادر گناهکار طبیعی است»، نیز اضافه می کند که با خرافاتی مثل «فوت کردن دعا به گلها و ماهی ها و خودش» و نیز در انتظار ظهور و چشم به راه نزول بخشش از آسمان بودن زندگی می کند. جالب است که مادر به گلها و ماهی ها که سمبل زیبائی، معصومیت و حیات هستند دعا فوت می کند)
برادرم به باغچه می گوید قبرستان
برادرم به اغتشاش علفها می خندد
و از جنازه ی ماهی ها
که زیر پوست بیمار آب
به ذره های فاسد تبدیل میشوند
شماره بر می دارد
برادرم به فلسفه معتاد است
برادرم شفای باغچه را
در انهدام باغچه می داند
(برادر شاعر آنچنان اسیر منطق شده که در هر چیز این باغچه (=فرهنگ ما، خودما) به دنبال عدد و رقم و دلیل است. بعدش مثل خیلی از ما که می گوئیم چاره این مملکت این است که یک بمب بگذارند زیرش و با مردمش بفرستندش هوا تا ساکنان بعدی ایران درست و حسابی بار بیایند و زندگی کنند، او نیز خوب شدن باغچه را در نابودی باغچه می بیند. توجه کنید که شاعر تا اینجای کار چه زیبا زاویه نگاه خودش، پدرش، مادرش و برادرش به فرهنگ ما را بیان می کند. چهار نگاهی که هیچ سنخیتی با یکدیگر ندارند، در عین حال از کسانی می آیند که در یک خانواده هستند!)
او مست میکند
و مشت میزند به در و دیوار
و سعی میکند که بگوید
بسیار دردمند و خسته و مایوس است
(این عبارت «سعی می کند که بگوید» برای من بسیار پر معنی است. برادر شاعر دردمند و خسته و مایوس نیست بلکه فقط «سعی» می کند اینگونه باشد!)
او نا امیدیش را هم
مثل شناسنامه و تقویم و دستمال و فندک و خودکارش
همراه خود به کوچه و بازار می برد
و نا امیدیش
آن قدر کوچک است که هر شب
در ازدحام میکده گم میشود
(زیبا تر از این نمی توان درد بی دردی را به تصویر کشید)
و خواهرم که دوست گلها بود
و حرفهای ساده ی قلبش را
وقتی که مادر او را میزد
به جمع مهربان وساکت آنها می برد
و گاه گاه خانواده ی ماهی ها را
به آفتاب و شیرینی مهمان میکرد ...
(در میان این آدم های جورواجور با عقائد و دیدگاه های جور واجور ظاهرا خواهر شاعر در زمان کودکی اش از نگاهی نزدیکتر به شاعر برخوردار بوده)
او خانه اش در آن سوی شهر است
او در میان خانه مصنوعیش
با ماهیان قرمز مصنوعیش
و در پناه عشق همسر مصنوعیش
و زیر شاخه های درختان سیب مصنوعی
آوازهای مصنوعی میخواند و بچه های طبیعی می سازد
(من واقعا نمی دانم چه بگویم. یک بار دیگر این قسمت بالا را بخوانید و به بار عاطفی لغت «مصنوعی» توجه کنید و بعد «طبیعی». این فروغ که بوده!)
او هر وقت که به دیدن ما می اید
و گوشه های دامنش از فقر باغچه آلوده می شود
حمام ادکلن می گیرد
او
هر وقت که به دیدن ما می اید
آبستن است
(حرفهای شاعر نیاز به توضیح و تفسیر ندارد کاملا واضح است)
حیاط خانه ما تنهاست
حیاط خانه ما تنهاست
تمام روز
از پشت در صدای تکه تکه شدن می اید
و منفجر شدن
همسایه های ما همه در خاک باغچه هاشان به جای گل
خمپاره و مسلسل می کارند
همسایه های ما همه بر روی حوض های کاشیشان
سر پوش می گذارند
و حوضهای کاشی
بی آنکه خود بخواهند
انبارهای مخفی باروتند
و بچه های کوچه ی ما کیف های مدرسه شان را
از بمبهای کوچک
پر کرده اند
حیاط خانه ما گیج است
(شاید بتوان حیاط خانه را تمام زندگی ما دانست که باغچه (=فرهنگ) فقط بخشی از آن است. راست می گوید شاعر، تمام زندگی ما پر است از بمب و باروت و انفجار و گیجی)
من از زمانی
که قلب خود را گم کرده است می ترسم
من از تصور بیهودگی این همه دست
و از تجسم بیگانگی این همه صورت می ترسم
(عمق تنهائی معصومانه شاعر را حس می کنید؟)
من مثل دانش آموزی
که درس هندسه اش را
دیوانه وار دوست میدارد تنها هستم
(بیچاره شاعر طبیعی است، ما دیگران که از کلاس هندسه فرار می کنیم غیر طبیعی هستیم)
و فکر میکنم که باغچه را میشود به بیمارستان برد
من فکر میکنم ...
من فکر میکنم ...
من فکر میکنم ...
و قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است
و ذهن باغچه دارد آرام آرام
از خاطرات سبز تهی میشود
(وای که کلامی نمی یابم برای بیان احساس در انتهای این شعر.
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
3 Comments:
Anonymous Anonymous said...
Salam az khandan in post besiar lazat bordam !

omidvaram be in no karha baz ham bepardazi !

Amir

Anonymous Anonymous said...
Prize fulfillment is the sole responsibility of the sponsor. ghd sale So what are we to do? This is the question of whether or not to take extreme measures to fit your body to fashion; it is historically not uncommon in women at all, and now I am wondering: are male eating disorders a new trend? I am not sure, and honestly I have not done much research on it. north face outlet Pink is a GREAT addition to any ensemble. ugg boots sale A closet full of indistinguishable button downs is a must!. http://www.downuggboots.com This means the mail has to go out by boat, and that means the post office has changed their hours and now closes at 3:00.

Anonymous Anonymous said...
Bell bottoms, you witness, conjure up mental pictures of jeans whose hem is wider than your foot and is long but this will be not the style that on trend for men in 2011. north face backpacks Some applicants will rise to that challenge, hopefully they are the ones the school actually wants, while others will see the costs and the test scores and be discouraged to apply.. ghd (Pac-12 says it working on that, and in the meantime live streams are available to Comcast customers by logging into its Xfinity TV website.). uggs Most stock photographers that I know have an acceptance rate below 40%. uggs on sale Afshan was also commissioned to work for Ty Warner's penthouse at Four Seasons Hotel, New York._.

Free Blog Counter