اینکه هر نسلی باید به خزانه نسل قبل چیزی بیافزاید (چه مادی و چه معنوی) برای غنای کل جامعه مطلب جدیدی نیست. امروز که داشتم فکر می کردم به اینکه چگونه می توان به غنای ضرب المثل های زبان فارسی کمک کرد (از فاصله یک اروپا و یک اقیانوس اطلس می خواهم به غنای زبان فارسی کمک کنم! زهی تخیل قوی!) دیدم که شاید برای ما آدمهای عادی مشکل باشد که بتوانیم چیزی به خزانه غنی امثال و حکم فارسی اضافه کنیم. تقریبا برای هرچیز و هرموقعیتی یک ضرب المثل داریم. چرا؟
اینجا بود که تنم کمی تا قسمتی لرزید!!! توجه کنید که ما الان درقرن بیست و یکم میلادی وقرن چهاردهم خورشیدی زندگی میکنیم. به جرئت میتوان گفت که ریشه درصد بسیار بالائی از امثال و حکم ما را یا کسی نمیداند (به استثناء افراد آکادمیک تحصیل کرده ادبیات فارسی) یا ریشه ها بسیار قدیمی اند. به دیگر سخن در دوران معاصر تقریبا چیز مهمی به این گنجینه اضافه نشده. فهمیدید چرا لرزیدم؟ هنوز نه؟ خوب پس گوش کنید:
اگرضرب المثل های ما قدیمی اند و ما داریم آنها را مثل نخودچی در دهان میگذاریم و تقریبا هر چند دقیقه یکی از آنها را به عنوان توضیح منظورمان یا شاهد گفتارمان نقل میکنیم پس باید گفت که جامعه ما در دوران معاصر دچار همان مشکلات و مسائلی بوده است که در دورانهای قبل تر بوده چون این امثال و حکم شکرین ما بخوبی در زمان حاضر مسائل و منظورما را منتقل میکنند.حالا متوجه شدید که چرا بخود لرزیدم؟ آنچه که پیشینیان ما در خشت خام دیده بودند را ما اکنون داریم تجربه میکنیم. حالا یا شاید آنها در زمینه ادبیات و خلق تمثیل و این قبیل مسائل انیشتن های زمان خود بوده اند یا جامعه ما حد اقل یک قرن است که دارد دور خود میچرخد. چگونه ممکن است آدم به این خوبی صد ها سال بعد را درنظر آورد و تک جمله ای بگوید که انگار همین الان از تنور نانوای روزگار در آمده الا اینکه قبول کنیم که چهارپا همان چهارپا است فقط پالانش عوض شده (شاید هم نشده!!).