نگاهی دیگر، نگاه ما
خیلی وقتها در زندگی لازم است که از نگاهی دیگر به قضایا بنگریم، از زاویه‌ای جدید. نگاه ما باید نگاهی دیگر بشود و نگاهی دیگر نگاه ما
سامسون و سفسطه و یک دنیا فحش محترمانه
دیشب در پی یک گفتگوی طولانی با یکی از دوستان عزیز و روشنفکر که علی رغم کمی سن شان سه چهار برابر بنده کتاب و مقاله خوانده اند،‌ اینجانب از نظر ایشان به «سفسطه بازی» و سپس با دو درجه ترفیع بخاطر حضور مستمر در جبهه های نبرد باطل علیه حق! به «شارلاتانیسم» مفتخر و متهم گشتم. هنوز دارم فکر می کنم که این سوءتفاهم از کجا بین ما و ایشان پدید آمد. از آنجائی که مطلقا نمی توانم به سواد و تسلط و نیز قلب مالامال از عشق ایشان به مسیری که می رود ایرادی بگیرم ناچارم صفاتی که این دوست عزیز این حقیر وبلاگ دار را با آن نواختند تا حدودی قبول کنم. در طول زندگی نیمه طولانی خود نیز بارها دوستان از اینکه سفسطه می کنم ایراد گرفته اند. چون ظاهرا هر عیب که هست از «قامت ناموزون ما» است و در تمام این سالها ما بر روی آئینه دوستان مشفق عکس و عکس برگردان آلن دلن و برد پیت و نلسون ماندلا را زده بودیم بجای اینکه خود را بشکنیم و اصلاح کنیم،‌ از همه دوستان درخواست کمک می کنیم تا ما را یاری دهند، دستمان را بگیرند و از عوالم سفسطه خارج مان نمایند.
درضمن این دوست بسیار گرامی می گفت که فلانی تو در جهت گیری های سیاسی ات مثل ماست می مانی از نوع کیسه نیانداخته! شل و ول هستی و بی شکل و هر روز از این طرف به آن طرف در حال پاس داده شدن می باشی. الفاظ «بی بو» و «بی خاصیت» هم که یک درمیان به سینه یونیفرم حقیر سنجاق می شد. می گفت به خودت بیا، نگذار تعقل سیاسی ات مثل شکمت بد ریخت و بد فرم شود! در انتها نیز یک تمثیل اساطیری نصیب ما کردند که تو مثل «سامسون» هستی، همان قهرمان افسانه ای که قدرتش در موهایش بود و اسیر عشق «دلیله» شد و این بانوی بسیار لوند و توی دل برو راز قدرت آقای شان را پیدا کرد و با تراشیدن موهای سر سامسون وی را از قدرت انداخت ( راوی افسانه فقط در مورد قدرت مبارزه سامسون صحبت می کند، از قدرت جاهای دیگرش پس از اینکه دلیله کله اش را تیغ انداخت و اینکه آیا سامسون قدرت های دیگرش در مواجه با دلیله را از دست داد یا نه حرفی نمی زند! ولله عالم!) و خلاصه تسلیم دشمنانش کرد این عاشق دل خسته کچل را. بله ایشان می فرمودند که فلانی تو شبیه سامسون هستی، با این تفاوت که روزگار دارد موهای سرت را دانه دانه و چنگ و چنگ از سرت می کند و تو قدرت تعقل و مبارزه را داری از دست می دهی و عنقریب است که سر به بندگی بر درگاه اصلاح طلبان یا اصول گرایان بگذاری.
خلاصه در آن سه ساعتی که ما دو نفر مشغول صحبت بودیم (ایشان دو ساعت و نیم و این جانب نیم ساعت) به قدر شش ماه حرف بد بد بصورت محترمانه بار مان شد. کلی یاد مادر زن مان افتادیم!
حالا این حرفها که شوخی بود ولی واقعا قصد دارم ریشه سفسطه را در درون خود بر کنم. آیا دوستان عزیز می توانند «گره از کار فروبسته ما بگشایند»؟
یا حق
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
1 Comments:
Anonymous Anonymous said...
chon etelae kafi az bahs shoma nadarim ziad nemitavanam dar in mored nazar daham mataleb be soorat koli bayan shode ast va be har hal har kas nazari darad dooste aziz be rahat edame bede va ghavi bash .

Amir

Free Blog Counter