نگاهی دیگر، نگاه ما
خیلی وقتها در زندگی لازم است که از نگاهی دیگر به قضایا بنگریم، از زاویه‌ای جدید. نگاه ما باید نگاهی دیگر بشود و نگاهی دیگر نگاه ما
علت العلل و مذهب
مدتی است که وقتی با دوستان صحبت می کنم دو مطلب که شکاف شدیدی بین نظرات ایشان و نظرات من ایجاد می نمایند ادامه بحث را با مشکل مواجه می کنند.
در ابتدا دوستان من به دنبال پیدا کردن "علت العلل" بد بختی و حقارت ما هستند و معتقدند تا آن ریشه اصلی این شجره خبیثه پیدا نشود نمی توان نوشداروی درد را یافت. به نظر من اینکه برای وضعیتی بسیار پیچیده و تو در تو مثل عقب افتادگی یک جامعه به دنبال یک علت اصلی باشیم صحیح نیست. این ساده کردن صورت مسئله است که مثلا بگوئیم:" این آخوند ها ریشه بد بختی مردم هستند، زمان شاه کشور داشت به سمت پیشرفت می رفت تا اینکه اینها بر سر کارآمدند" یا این که معتقد باشیم که :"نفت عامل بد بختی ماست" و یا :"دست خارجی در کار است، کار کار انگلیساست". عوامل موثر در تحولات یک جامعه را نمی توان به یک عامل خاص اصلی محدود کرد. اگر دچار بد بختی و حقارت هستیم (این که هستیم یا نه خود بحث دیگری است، فرض می کنیم که هستیم) علل و عوامل زیادی در این قضیه دخیل هستند، یک علت واحد نمی توان پیدا کرد و تقصیرها را تماما به گردنش انداخت و سپس با یک حکم طومار مشکل را در هم پیچید.
اینگونه برخورد با مسائل دقیقا همان کاری است که معممین می کنند، برای هر مشکلی یک "علت العلل" می یابند (که معمولا هم هوای نفس بخت برگشته است) وسپس با تمام قوا به این "ریشه مشکل" می تازند و بعد شاد و مغرور از حل معمای قرن از منبر پائین می آیند. بر این باورم که می توان از مشکلات نام برد، می توان مشکلات اصلی را بر شمرد، می توان عوامل پایه ای را ذکر کرد ولی نمی توان بر یک مشکل ریشه ای واحد انگشت نهاد و سپس فتوی داد که باید چنین کرد و چنان تا مشکل حل گردد.
و در ادامه هنگامی که بحث های این حقیر با دوستان عزیز بالا می گیرد همواره پیکان تیز حملات ایشان متوجه "مذهب" به عنوان علت العلل بدبختی ها می گردد. معتقدم که "مذهب" اولا چیزی نیست که زاده جامعه ما باشد یا مردم جامعه ما به آن دچار. تقریبا در همه جوامع به انواع مختلف و در فرم های متفاوت می توانی بیابی اش. دوم اینکه مبارزه با مذهب کاری عبث است. چیزی را که قرن ها با زبان پدران و مادران مان در گوش مان رفته چگونه می شود بیرون آورد؟ انگار که بیماری چاقی را با نسخه "چربی ها را که از توی شکمش بیرون بکشیم درست می شود" بخواهیم مداوا کنیم. مذهب قرنها همراه ما بوده، عوض کردنش یا کنار انداختنش به نیم نسل و یک نسل و دو نسل نیست.
معمولا در متون انتقادی مذهب را رشد یافته بستر "خشک مغزی" می دانند. باز هم من چندان با این تعریف موافق نیستم و آن را ساده کردن بیش از حد مسئله می دانم. چیزی به نام مذهب همواره در طول تاریخ بشر با وی بوده (خوب یا بد، درست یا غلط) و می توان گفت که انسان برای ثبات فکری اش تا کنون به آن نیاز داشته. به گمان من نباید مذهب را یک دفعه از فرد بگیریم چون خلاء موجود را با هیچ اختراع دیگربشر نمی توان پرکرد. اما.....
اما می توان تلاش کرد تا فرد فرد یک جامعه به درجه ای از تفکر و تعقل باز و آزاد برسند تا بتوانند درباره "مذهب" و مسائل جانبی آن خود تصمیم بگیرند. اگر می خواهند مذهب را در زندگی خود کنار بگذارند، اگر می خواهند با آن بیش از پیش مانوس باشند و یا اگر می خواهند عوضش کنند، با تفکر و تعقل چنین تصمیمی بگیرند.
این مسیر زمان بر است اما راهی است که بازگشتی ندارد، کسی که می فهمد دیگر نمی تواند "نفهمد". باید مسیر تفکر و تعقل را هموار کرد تا انسانها انتخاب خود را "بفهمند".
چگونگی بازکردن مسیر تفکر و تعقل فرصتی دیگر می طلبد. تا آن زمان
ایام به کام
ققنوس
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Free Blog Counter