این هم شعر "در این بن بست" از مجموعه "ترانه های کوچک غربت" سروده شاملوی کبیر.
اصل شعر را از
سایت رسمی شاملو برایتان می آورم. می توانید صدای شاعر را هم از
سایت "پرند" بشنوید.
----------------------------------------------------------
در اين بن بست
دهانات را ميبويند
مبادا که گفته باشي دوستات ميدارم.
دلات را ميبويند
روزگار ِ غريبيست، نازنين
و عشق راکنار ِ تيرک ِ راهبند تازيانه ميزنند.
عشق را در پستوی خانه نهان بايد کرد
در اين بُنبست ِ کجوپيچ ِ سرما
آتش را
به سوختبار ِ سرود و شعر
فروزان ميدارند.
به انديشيدن خطر مکن.
روزگار ِ غريبيست، نازنين
آن که بر در ميکوبد شباهنگام به کُشتن ِ چراغ آمده است.
نور را در پستوی خانه نهان بايد کرد
آنک قصاباناند بر گذرگاهها مستقر
با کُنده و ساتوری خونآلود
روزگار ِ غريبيست، نازنين
و تبسم را بر لبها جراحي ميکنندو ترانه را بر دهان.
شوق را در پستوی خانه نهان بايد کرد
کباب ِ قناری
بر آتش ِ سوسن و ياس
روزگار ِ غريبيست، نازنين
ابليس ِ پيروزْمست سور ِ عزای ما را بر سفره نشسته است.
خدا را در پستوی خانه نهان بايد کرد
۳۱ تير ِ ۱۳۵۸
----------------------------------------------------
خواستم چیزی در باره شعر بنویسم دیدم مسخره ترین چیز نگارش متنی از سوی من برای این شعر عجیب است. فقط قابل ذکر می دانم که تاریخ سرودن شعر سی و یک تیرماه پنجاه و هشت است، زمانی که انقلاب هنوز لطیف بود و سرکوبی در کار نبود و حتی حکم حجاب اجباری صادر نگشته بود. ببینید که این بزرگان ادب و هنر چه دیدی دارند و چگونه یک سر و گردن از بقیه جامعه بالاتر افق های پیش رو را می بینند.
به روان شاملو درود و تعظیم می فرستم.