نگاهی دیگر، نگاه ما
خیلی وقتها در زندگی لازم است که از نگاهی دیگر به قضایا بنگریم، از زاویه‌ای جدید. نگاه ما باید نگاهی دیگر بشود و نگاهی دیگر نگاه ما
ما و قانون 2
در بخش نخست گفتیم که کمبود منابع و زیادی تعداد نفوس، نفع آنی ما را بر نفع آتی ما مقدم داشته و در نتیجه قانون و صبر به پای قانون را سنگ سر راه خود می دانیم. در این بخش می خواهم ارتباط این قانون گریزی و فضای سیاسی حال کشور را توضیح دهم:
پس از خاتمه شرو شور دوران انقلاب و جنگ، مردم و مسئولان کشور نیاز به داشتن قانون را حس کردند، همانگونه که وقتی اتوبوسی به ایستگاه می رسد و مردم هجوم می آورند، به علت ازدحام کسی نمی تواند از در اتوبوس داخل شود و به ناچار همه به این نتیجه می رسند که بهتر است صفی (هرچند نیم بند) تشکیل داد تا بتوان از در اتوبوس داخل شد.
چند صباحی زندگی قانون مندتر گشت، کمیته و پلیس یکی شدند، امور بانکی و مالی رونق گرفت، امنیت (از نوع ترد و شکننده) حاصل آمد، وضع مالی کل جامعه سر و سامانی یافت. ولی این سیستم جدید (در زمان هاشمی و در زمان خاتمی) نتوانستند با توده جامعه ارتباط برقرار کنند که اینان قانون گزار بودند و در کتاب لغت مردمان این دیار قانون با ظلم مترادف و بعضا لازم و ملزوم هستند.
در این میان نمی توان (همانگونه که در مبحث نخست به آن اشاره رفت) از نقش فساد اداری و سازمانی قانون گزاران و سوء استفاده از قدرت قانون گزاری خود چشم پوشی کرد. این نیز عاملی دیگر تا گریزان کندمان از قانون.
در همین حال ناگهان کسی پیدا شد که به قانون کاری نداشت، زبانش زبان قانون نبود بلکه زبان "چنین می کنم و چنان" بود و همچون مقتدایش که می گفت "من توی دهن این دولت می زنم" آمده بود توی دهن قانون و نظم بزند. مردم دورش بگرفتند و به وی رای دادند چون وی را ناجی خود می دانستند که پدرانشان هم به مقتدای وی لبیک گفته بودند تا توی دهن قانون وقت بزند. احمدی نژاد یک فرد نیست، یک تفکر است، تفکری که معتقد به دور زدن قانون و بروکراسی است. خوب و بد هم ندارد، همه اش باید کنار برود. کار کارشناسی و صبر و تخصیص بودجه و این حرفها همه اش کشک است. این بود که مردم به او رای دادند، این است که مردم می فهمندش وقتی که تصمیم خلق الساعه می گیرد مملکت را چند روز تعطیل کند، این است که اراده می کند که فلان مدیر را بردارد و بر می دارد. این است که هر هفته داروئی در کشور ساخته می شود به لمح البصری و اختراعی ثبت می شود با سلام و صلوات که دیگر کشورهای جهان سالهاست در پی آن هستند. مردم این مزخرفات را باور می کنند چرا که درس خواندن و سالها تحقیق کردن و با این موسسه تحقیقاتی و آن کار کردن و عمر گذاشتن تا جواب مسئله ای بدانی و یا کشفی و اختراعی بکنی "از راه قانونی رفتن است" و ما که هنر نزدمان است و بس با لبخندی تمسخر آمیز به دیگران "از این راه غیر قانونی" می رویم و ببینید که به جواب می رسیم! برای ایدز و کوفت و درد و مرض دارو کشف می کنیم و دانشجویان مان در شهرهای کوچک و دورافتاده ماشین پرنده و چه و چه می سازند بهتر از نوع خارجی آن. خودمان که نفس مان در می آید یک پیکان یا پراید یا پژو را پس از سالها همه اش را در داخل تولید کنیم هوا پیمای اف فلان می سازیم و موشک چنین و چنان.
انرژی هسته ای را هم برای همین مان می خواهیم، دورزدن قانون جهان که باید پله پله بالا رفتش. حکایت آن هموطن مان است که از پیش نماز مسجد پرسید:"حاج آقا با کفش میشه نماز خواند؟" و واعظ جوابش داد که "نه، نمی شود" و آن هموطن ساده دل می گوید:"عجب، ولی من خواندم وشد!!!". می خواهیم که نماز با کفش بخوانیم و بشود، آری که می شود ولی این دیگر نماز نیست، ابزار و لوازم نماز را ندارد. نمی خواهیم بفهمیم که مملکتی که هنوز گوش صنعتش می گیری دماغش در می رود را چه به انرژی هسته ای.
احمدی نژاد آمده که ما را از اسارت بند قانون برهاند این است که با او هم آوازه و هم پیاله می شویم. نمی پذیریم که رئیس حکومت مان "قانونا" باید خوب لباس بپوشد، آراسته باشد، متین حرف بزند و به حرف و رای مشاورانش و نمایندگان مردم گوش کند. ما می خواهیم که رئیس حکومت مان "سنت بشکند"، "قانون زیرپا بگذارد"، خوب لباس نپوشد و هرچه به دهانش آمد بدون تفکر بگوید. چنین موجودی را "آزاده" و "وارسته" می دانیم. می خواهیم چون دیگر موجودات که "بی قانون" در جنگل زندگی می کنند هرچقدر که خواستیم بچه داشته باشیم. احمدی نژاد به ما می گوید "عیب ندارد، چون دیگر موجودات بزی، آزاد و رها از هر قانونی در جنگل خود زندگی کن و هرچندتا بچه که می خواهی داشته باش".
از این منظر که بنگریم روی کار آمدن آقای احمدی نژاد چندان هم عجیب و دور از انتظار نیست، عجیب آن است که روزی این طرز تفکر از کار برکنار گردد. حرفهائی هم که می زند اگرچه برای دیگر مردم جهان عجیب است و باورنکردنی و فهمیدگان داخل کشور نیز با شنیدن آنان پشت دست به دندان می گزند ولی برای توده های چند ده میلیونی کشور اصلا نا مانوس نیست بلکه زبان دل شان است.
آری ای برادر، همه درد ما همان یک کلمه "قانون" است.
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
1 Comments:
Anonymous Anonymous said...
سلام به دوست عزیز و فهیم ام ققنوس
کاملا باهات موافقم ، به امید روزیکه همۀ ایرانیان با اندیشۀ باز و تدبر به اطرافشان بنگرند و جریانات موافق و مخالف را ارزیابی کنند و خوب را از بد و سره را از ناسره تشخیص دهند

Free Blog Counter