من خرگوشم
يه روز يه مسابقه برگزار ميشه بين سیا، موساد، اینتلیجنت سرویس (انگلستان)، کا.گ.ب و سرویس امنیتی کشور مهرستان. چهار تا خرگوش توی جنگل انداخته بودن و این پنج سازمان امنیتی یه روز وقت داشتن که این چهار تا رو پیدا کنن. آمريکايی ها از همون ساعت اول از هوا موشک میریزن و از زمین حمله میکنن و چند ساعت بعد با هلیبرد خرگوشه رو پیدا میکنن و میارن. انگلیسیها از طریق یه شبکه جاسوسی که از یه قرن قبل توی این جنگل درست کرده بودن يه خرگوش ماده رو می فرستن توی جنگل و تعقيبش مي کنن و تا دم غروب یه خرگوش نر رو تحويل ميدن . اسرائیلیها وقتی از طریق استخدام نصف حیوونای جنگل به جایی نمیرسن شروع میکنن به کشتن حیوونا و قطع درختا که زودی خود خرگوشه حس حیوانی(انسانی!)اش گل میکنه میاد خودشو تحویل میده. روسها از چهار طرف جنگل رو آتیش میزنن و چند دقیقه قبل از پایان روز جنازه آخرین خرگوش رو سوخته و جزغاله تحویل میدن. آخرسر هرچی بین خاکسترا میگردن مهرستانیها رو پیدا نمیکنن. یهو میبینن از پشت کوه مأمورای مهرستانی دارن میان یه خرس گنده و سیاه رو هم دارن میارن، خرسه هی گریه میکنه میزنه توی سر خودش میگه به خدا من خرگوشم، به جان مادرم من خرگوشم!!